✳️
شرمندهٔ فرزندان شهدا میشوم
🔻 نوروز سال ۶۵ بود. طبق رسوم، خانوادهها در حد توان و عرف جامعه براى فرزندانشان لباس نو میخريدند. همان سال، به اصرار پدر براى محمدرضا كتوشلوار و كفش نو خريدیم. همهٔ اعضای خانواده آماده شدیم تا براى ديدوبازديد به خانهٔ پدربزرگ برویم. برادرم با اكراه لباس و كفشهای نو را پوشید. وقتى همه آمادهٔ خارج شدن از خانه بودیم ناگهان متوجه شدیم محمدرضا در باغچهٔ حیاط، روى کفشهایش خاک مىپاشد! مادر به شوخى گفت: «آهاى رضا، چه كار مىكنى؟!» محمدرضا که دید همه به او نگاه میکنیم، با دستپاچگى گفت: «وقتی بچههاى شهدا ما رو با اين لباساى نو ببینند، از آنها شرمنده میشوم.» این را که گفت، انگار همهٔ ما در اولین روز از نوروز شرمندهٔ فرزندان شهدا شدیم.
📝 خاطرهای از شهید محمدرضا قمریان
❤️
#مثل_شهدا_زندگی_کنیم
✅ اینجا
#حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f