💔💕💔💕💔💕💔💕 💔💕💔💕💔💕💔 💔💕💔💕💔💕 💔💕💔💕💔 💔💕💔💕 💔💕💔 💔💕 💔 💔 😍 ✍🏻 مکثی کرد و لب زد: - با یه مشاور صحبت کنید. نباید به این افکار شاخ و برگ بدید. اصلا هم درباره این موضوع با همسرتون حرف نزنید. اصلا یه بار کتک خوردن، انقدر به روان آدم فشار میاره که حد نداره. عصبانیت چیز خوبی نیست. دیدین که آقا حیدرم حتی صداشونو برای اونا بلند نکرد، با من دعوا نکرد. تو زندگی منطق بیشتر جواب می‌ده. تو رو خدا از این فکر ها نکنید. هدیه دستی به شالش کشید و گفت: - آخه نمی‌شه یه آدم همیشه بخنده که. حتی با فاطمه دعوا نمی‌کنه. خیلی چیزا می‌دونم طبق میلش نیست. ولی نمیگه انجام نده. لبخند اصلا از لبش کنار نمی‌ره. این همیشه آروم بودنش عصبیم می‌کنه. طبیعی نیست... مشکلی هست دیگه. تمنا نفس عمیقی گرفت و گفت: - اینکه خیلی خوبه! حتما خیلی مذهبی هستند! زن سر تکان داد و تمنا دستش را فشرد: - یه استادی می‌گفت: آدم اگه یاد خدا باشه همیشه آرامش داره. همسرتون آرومه چون به لحظه هم از یاد خدا دور نمی‌شه. چند سالته؟ - بیست و سه/ بیست و چهار! ابرو بالا انداخت و گفت: - ا هم‌سنیم که! چند سالگی مگه ازدواج کردی؟ - ۱۵، بگما، با اصرار خودم بود. پدرم مخالف بودن. خودم خواستم. - همسرت چند ساله‌شونه؟ - ۲۶، اومد خواستگاری، منم اصرار کردم که می‌خوام. خیلی شیطون بودم. تمنا خندید و گفت: - عزیزم. ان شاءالله خوشبخت باشی. دیگه از این فکر و خیال ها نکن. شوهرت مطمئنم خیلی دوستت دارن و حتما آقای محترم و خوبی هستند و بسیار با ایمان. - خوب که خیلی خوبه... خیلی دوست داره من چادر بپوشم. خب اصلا هیچی بهم نمی‌گه. فقط گاهی می‌گه چادر خوبه و حضرت زهرا سلام الله علیها خوشحال می‌شه. هیچ وقت چیزی رو نخواسته بهم تحمیل کنه. خیلی چیزا رو دوست داره و ازش دست می‌کشه. - گلم، از پیامبر که بالاتر نداریم! پیامبر هم همیشه مهربون و خنده رو بودن. عزیزم بهشون افتخار کن. تو بهترین نعمت رو داری. فکر نکن بعد دعوا محبت بیشتر میشه، اصلا اصلا... بعد هر دعوا یه حرمتی بین زن و شوهر شکسته می‌شه. هدیه شانه بالا انداخت و گفت: - آخه طبیعی نیست، آدم عصبی نشه. تمنا کوتاه خندید و گفت: - اتفاقا طبیعیه! باید به شوهرت افتخار کنی. خیلی عالیه که چنین خصوصیتی دارن. گفتم که این نشونه ایمانه، استادی می‌گفت: آدمی که همیشه یاد خدا باشه چیزی اذیتش نمی‌کنه. - ولی... تمنا دستش را بالا گرفت و گفت: - شاید حس می‌کنی دور از جون دوستت ندارن یا خدای نکرده بی‌غیرتن هوم؟ هدیه سکوت کرد و تمنا لب زد: - عزیزم اینطور نیست. خیلی هم دوستت دارن، خیلی هم با غیرتن. مشکل ما اینه معنی غیرتو نمی‌فهمیم. - درسته. نمی‌دونم چرا با اینکه دوسش دارم دوست دارم داد بزنه. تمنا خندید و گفت: - رمان زیاد خوندی آخه. هدیه هم خندید. تمنا نگاهی به دور و برش انداخت و گفت: - آقا حیدرم نیومد که! ببخش عزیزم من دخالت کردم، ولی اصلا و ابدا دیگه درباره این موضوع باهاشون حرف نزن. دلم بده به دلشون. این طور آقایون یا اگه عصبی بشن همه چیزو بهم می‌ریزن، یا هم می‌ریزن تو خودشون یه بلایی سرشون میاد. آدما کامل نیستن. اگه دوسشون داری بذار پای بدی‌شون. 🚫کپے مطلقا ممنوع🚫 💔💞💔💞💔💞💔 💞 💞@hayateghalam💔 💔💞💔💞💔💞💔 💞