#کتابدا🪴
#قسمتچهارصدبیستهفتم🪴
🌿﷽🌿
رییس مجلس، آقای رفسنجانی، آن روز به خاطر تشدید درد محل
جراحتش که مربوط به حادثه ترورش می شده به مجلس نیامده بود
و آقای سحابی که او هم جزه ملی گراها بوده مجلس را اداره می
کرد. وقتی بحث خیلی بالا گرفت یکی از موافقین این موضوع با
عصبانیت جلو آمد، به طرف حجت الاسلام منتظری حمله برد، بقه
اش را گرفت و همچنان که داد می کشید او را تکان می داد. حجت
منتظری هیچ عکس العملی نشان نداد و حرفی نزد، فقط او
را نگاه می کرد. یک دفعه نفر دومی از گروه ملی گراها جلو آمد و
سیلی محکمی توی گوش حجت الاسلام منتظری خواباند
او هم فقط گفت: اینه منطق ملی گراها؟!
همیشه این وسط یک عده از کسانی که انگار به قصد برهم زدن
فضای مجلسی آمده و
عده دوم نشسته بودند، از خدا خواسته به آتش جنجال ها و هیاهوها
دامن می زدند : از اینکه این قدر راحت افراد اجازه حضور در
مجلس را پیدا میکنند و نظم و کار قانونگذاری را مختل می کنند،
عصبانی می شدم. به خودم می گفتم ما در حال جنگیم. تصمیماتی که اینجا گرفته می شه، با جان و مال مردم این کشور سر و کار
دارد. چرا اجازه میدن یه عده که اگه اسمشون را منافق نذاریم، یقینا
نادان و کوته فکر هستند، همه چیز را به مسخره بگیرند.
بالاخره بعد از ترورهای پی در پی منافقین، مخصوصا جریان هفتم
تیر و هشت شهریور و از دست دادن آن همه افراد زیبنده و دلسوز،
مسئولین به فکر افتادند امنیت مجلس را تامین کند و برای مناطقی
که لازم است پست های بازرسی بگذارند. نماینده های مردم در
مجلس آن روزها، انسانهای ساده و بی تکلفی بودند که مردم به
راحتی می توانستند با آنها ملاقات
کند و حرف هایشان را بزنند چند باری که من در مجلس غذا خوردم،
غذای شان خیلی ساده و معمولی بود. نماینده ها بدون هیچ محافظ و راننده ای خودشان می آمدند و می رفتند
یکبار که با آقای محمدی از مجلس بیرون آمدیم، دکتر آیت با ماشین
پیکان خودش آمد و در یکی از کوچه های ضلع شمالي مجلسی
پارک کرد. یکدفعه یک عده از منافقین که انگار از قبل منتظرش
بودند، به طرفشي هجوم بردند، چند لحظه بعد کسانی که داخل مجلس بودند، آمدند و آنها را متفرق کردند. نماینده های آن دوران چنین
بودند و خیلی از آنها از جمله دکتر دیالمه در انفجار حزب جمهوری
به شهادت رسیدند. دکتر آیت هم در جلوی خانه اش ترور شد و به
شهادت رسید
آقای محمدی هم مرد بی خوبی بود، سال بعد باز من به خانه شان
رفتم، از شدت سرما خانواده اش مریض شده بودند یک قطره نفت
نداشتند توی بخاری بریزند. کف خانه را موکت انداخته و رویش پتو
پهن کرده بودند. حال زن آقای محمدی آنقدر بد بود که نمی توانست
بچه کوچکش را به راحتی شیر بدهد. من یک هفته خانه آنها بودم.
چون می دیدم وضعیت مسئولین مثل وضع و زندگی خودمان است،
مشکلاتی که داشتیم برایمان آسان و پذیرفتنی بود،.....
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef