📌نظریه امتداد حکمت و فلسفه
بخش چهارم
📍استاد آیت الله شیخ حمید پارسانیا
اکنون دامنه بحث ما از ارتباط فلسفه و فرهنگ به خود فلسفه محدود ميشود. باز ميتوان پرسش را هم به صورت عام مطرح کرد که اگر فلسفه برهاني باشد اقتضاي آن يک امر جهاني خواهد بود و هم به صورت خاصّ در هر حوزه فلسفي از جمله در فلسفه اسلامي مطرح کرد.
❇️دو شرط لازم براي تحقّق امتدادبخشي
🔸پرسش اين است که فلسفه هم در حوزه فرهنگ تعاطي، تعامل و امتداد دارد و هم در حوزه علومي که گونهاي از فرهنگ هستند. فلسفه با فرهنگ به صورت-هاي مختلف ارتباط پيدا ميکند و يکي از مسيرهاي ويژه آن همين خود علوم است. اما اگر پرسش راجع به امتدادبخشي است، امتدادبخشي فلسفه متوقّف بر تحقّق خود فلسفه است. فلسفه اگر ميخواهد در فرهنگ و در علوم امتداد پيدا کند در گام نخست بايد خودش تحقّق و واقعيّت پيدا کند. منظور از واقعيّت يافتن اين است که زبان پيدا کند؛ يعني در گروهي از افراد حضور به هم برساند و افرادي باشند که متحقّق به فلسفه باشند. نه اينکه صرفاً در نفسالامر خودش يک حقيقتي باشد و هيچ انساني با آن ارتباط برقرار نکند.حتي اگر فلسفه باطل هم بخواهد امتداد پيدا کند بايد سطحي از تحقّق را داشته باشد و افرادي باشند که آن را در خودشان به فعليّت برسانند.
🔹اگر بخواهيم امتداد آن را در حوزه فرهنگ ببينيم بايد تحقّقي به تناسب فرهنگ و جامعه داشته باشد. به عبارت ديگر بايد نهادينه شود. در مرحله اول نظام آموزشي يک فرهنگ بايد در کانون خود حريم اين معرفت را حفظ کند و امکانات مناسب حرث و نسل اعمّ از امکانات اقتصادي و انساني را بسيج کند تا بخشي از جامعه، در اين زمينه معرفتي گفتوگوي پرباري داشته باشند.
❇️ هشدار
🔸اين مسأله هشداري هم براي ما دارد و آن اين است که
شتابزدگي در امتداد دادن گاهي موجب ميشود که از اين حوزه کانوني غافل شويم. آن عناصر و جوانههايي هم که باعث باروري اين فلسفه ميشوند و به آن عمق ميبخشند، بلافاصله در جهت امتداد دادن ميروند و اين منبع ميخشکد. وجود يک منبع خلاّق و فعالي که بحثهاي فلسفي در آن زنده باشد و دغدغههاي ناب فلسفي در آن حضور داشته باشد شرط اول امتداد پيدا کردن است. شرط لازم است نه کافي. يعني اگر حوزه گفتوگوهاي فلسفي در خود فرو برود و بعد دغدغه تعامل با بخشهاي ديگر نظام آموزشي و ياحتي نظام فرهنگي را داشته باشد به نتيجه نخواهد رسيد.
🔹براي استمرار يافتن شروطي لازم است و شرط نخست همان بود که عرض کرديم. يعني گاهي حضور فلسفه در زندگي مردم، در حکم يک باور در بين متديّنين خواهد بود و موجب ميشود که آنان، سراغ آن کانون نظري بيايند و براي تأمين آن تلاش کنند. البته ممکن است زمينههاي ديگري هم وجود داشته باشد اما اگر چنين ارتباطاتي بخواهد در يک مجموعه فرهنگي سالم شکل بگيرد و به صورت يک حوزه مباحث نظري و مجموعه فعّال مباحث فلسفي در بيايد، وجود اين شرط لازم است. بعد از چند دهه توجه و تنبّه، اين امر استمرار پيدا ميکند.
🔸ما در يک مقطع تاريخي از دوران معاصر، کانون فعّال مباحث نظري را داشتهايم. در اواخر دوره قاجار فيلسوفان قوي و توانمندي در مکتب يا حوزه تهران حضور داشتهاند که شايد در گذشته ما اينقدر استوانههاي نظري وجود نداشته است. هر چند حضور آنها يکي از شروط لازم است اما کافي نيست. زيرا به رغم حضورشان اين ارتباط قطع شد و ما شاهد اين گسل و گسستي هستيم که در بحثهاي بعدي بيان خواهد شد و نقشي که علامه طباطبايي در اين خلأ موجود ايفا کردهاند را بررسي خواهيم کرد. شايد در مقطع ابتدايي مواجههمان با انديشههاي مدرن و غربي، مشکل شرط لازم را نداشتهايم و به جاي آن با مشکلات ديگري مواجه بودهايم. اما در شرايط امروزي متأسفانه همان شرط لازم هم آسيبديده است. به عبارت ديگر هم ارتباطاتمان قطع است و هم آن حوزه کانوني فعّالي که مباحث حکمي و فلسفي در آن زنده و فعال باشد را هم ديگر نداريم.
ادامه دارد ....
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
ایتا
https://eitaa.com/hekmat121
بله
https://ble.ir/hekmat121