حکمت متعالیه و تأمین اتصال تمدنی 🔹یکی از زیرساخت های نظری توجه به اتصالها و انفصالها، پیوستگی ها و گسستگی هاست. در حقیقت حیات انسان در روابط و نسبت ها معنا می یابد و محور این روابط نیز حب و بغض است. حب و بغض نیز نتیجه معرفت و شناخت و احساس هم افقی و هم فکری و هم زبانی است. اگر هم افقی، هم فکری و هم زبانی شکل گرفت آرام آرام محبت و هم دلی و دلدادگی شکل می گیرد و مشارکت در کارها و هم شکلی و هم رنگی و هم افزایی را در پی خواهد داشت. نتیجه طبیعی این روند تولید قدرت و گسترش اقتدار جامعه است. اما اگر میان افق ها و نگاه ها و نگرش ها فاصله افتاد ، دلها از هم دور می شود و بذر جدایی و تنافر کاشتهمی شود. در این صورت دیگر مشارکت، هم شکلی و هم افزایی نخواهد بود بلکه تکثر، نشتت، گسستگی جای آن را خواهد گرفت. بر این اساس، تمدن محصول اتصال فکرها، نزدیکی افقها، پیوستگی دلها، هم افزایی در کارها و ایجاد قدرت جمعی و اقتدار ملی است. 🔸اتصال تمدنی، صرف اتصال هم زمانی جمعی از افراد جامعه برای کسب قدرت و منفعت و تولید ابزار و فن آوری نیست. توضیح اینکه برخی تصور می کنند که اگر افراد یک جامعه دارای اهداف مشترک و مشارکت در کارها و اقدامات باشند می توانند تولید «تمدن» کنند. از این رو، حکم به تأسیس دانش های نوین و ابزار و تکنولوژی های بدیع می کنند تا بتوانند در رقابت با سایر ملل، از مزیت نسبی کسب قدرت بهرمند شوند و دست برتر بازار رقابت «تمدن سازی» را داشته باشند. در حالی که این نگرش خام است و از افق تمدنی تهی است. نهایتا این نگرش به ساخت یک کشور مقتدر می انجامد. 🔹 اما آنچه منجر به تمدن سازی می شود، علاوه بر همبستگی و اتصال سیاسی و اجتماعی افراد یک جامعه، اتصال و پیوستگی با بشریت و انسان است. به تعبیر دیگر باید بتواند نشان دهد که او با دردها و مشکلات انسان آشناست و از دیرباز با این دردها ومشکلات دست وپنجه نرممی کند، باید نشان دهد که افقه های مشترک انسانی و پیوستگی فکری و هویتی با انسان امروز دارد، باید حلقه های وصل ارتباطی و اتصالی را بشناسد و بر معرفی و توسعه آنها تمرکز کند. به عبارت واضح تر، باید یک پیوستگی تاریخی با «انسان» و «انسانیت» و دغدغه های بشریت برقرار کند و خود را ادامه آن تاریخ مشترکِ متصل به همپیوسته روایت کند تا بتواند از «تمدن» سخن بگوید. 🔸حکمت و فلسفه می تواند این نقش مهم را برعهده بگیرد تا با کشف عناصر مشترک انسانی، روایتی جدید از تاریخ بشر و میراث علمی و فرهنگی بشریت ارائه دهد به نحوی که نوع انسانها گمشده خود را در آن روایت جستجو کنند. حکمت متعالیه و فلسفه الهی با تأکید بر و حاکمیت خیر بر نظام خلقت و اذعان به سنت ها و قوانین الهی بر جهان و همچنین ارائه روایتی منسجم و هماهنگ از تاریخ انبیاء و حکما و مصلحان اجتماعی، می تواند چنین نقش بزرگی را ایفا کند. 🔹حکمت متعالیه بر خلاف فلسفه های اصالت ماهیتی و اصالت تقابل و تضاد «دیالکتیک» که بر تغایر و تضاد و تنافر استوارند، بر «اصالت وجود» و «تشکیک وجود» و «حرکت جوهری» مبتنی است از این طریق، پیوستگی، تکامل و پویایی نظام خلقت، و حیات اجتماعی انسان را نشان می دهد به نحوی که همه موجودات این جهان، همچون کاروان متصل در حال حرکت و تکاملند. 🔸حکمت متعالیه علاوه بر توجه به تفاوت ها، تغایرها و تضادها، هیچ گاه آنها را اصل و اساس قرار نمی دهد بلکه همه آنها را عارض بر نظام هستی روایت می کند که در صیرورت و شدن دائمی قرار دارند و تحت حاکمیت هدایت الهی و ولایت خلیفه الهی ظرفیت حرکت تکاملی به سوی توحید را دارند. 🔹در این روایت، همه انبیاء و اولیای خدا، نقش آفرینان اصلی حیات بشریت هستند و به واسطه حضور دائمی و متصل آنها، حقیقت، جاری و ساری است و باطل همچون کف آبی نمود دارد و خودی نشان می دهد و به جنگ با جبهه حق می پردازد، اما همواره باطل محکوم به شکست در برابر جبهه حق بوده و است و سرنوشت محتوم آن، هضم بهره های حقیقی آنها در رودخانه جاری هستی و دفع بدی ها و نواقص آن است. آنچه بشریت را از حیث علم، فرهنگ و ابزار بهجلو آورده ، جهل و شیطان و طاغوت نیست. بلکه محصول هدایت الهی و کاربست عقل در مسیر فطرت حقیقت طلب انسان بوده است که در محدوده هایی از زمان، مورد سوء استفاده ظواغیت قرار گرفته و فرهنگ حاکم بر آنها را نیز طاغوتی کرده است. از این رو به یک مواجهه و رویارویی فلسفی - تمدنی نیازمندیم تا به فهم توحیدی و حکیمانه از عالَم و آدم بپردازد و بر آن اساس به هضم اجتهادی و استحاله حکیمانه دست آوردهای تمدن مادی و طاغوتی قیام کند. به نحوی که روح شرک و الحاد را بزداید و روح توحید و تعالی را در آنها بدمد. همچنانکه قرآنکریم و نبی مکرم اسلام (ص)، روح توحید را در مناسبات و معادلات اجتماعی شرک آلود جامعه جاهلی حجاز دمیدند. ایتا https://eitaa.com/hekmat121 بله https://ble.ir/hekmat121