💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 سمیرا – بالا بري ؛ پایین بیاي ، باید شوهرت رو به ما نشون بدي . مرجان – نکنه از بس خوشگله قایمش کردي ؟ سمیرا – فکر دو دره کردن هم به سرت نزنه که حواسمون هست. مرجان – سمیرا شاید باید وقت قبلی بگیریم ، آره مارال ؟ سمیرا - از الان داریم وقت می گیریم دیگه ! مرجان – زود بگو کی بیایم براي دیدنش ؟ مستأصل نگاهشون کردم و اولین چیزي که به ذهنم رسید رو گفتم من – الان که نمی شه ! مرجان – چرا ؟ نکنه چون ماه رمضونه ؟ سمیرا– آره دیگه ! الان داره عبادت می کنه ، وقت نداره . و هر دو زدن زیر خنده . مرجان میون خنده گفت . مرجان – بعد ماه رمضون چی ؟ اون موقع که دیگه در حال کله تو قرآن فرو بردن نیست ؟ سمیرا – بابا اینجور آدما خودشون یه پا قرآنن . مثل طوطی برات آیه به آیه می خونن . باور کن یه کلمه هم نمی فهمن . یعنی مغزشون نمی کشه ! بهم برخورد . حق نداشتن درباره ي هیچ کس اینجوري حرف بزنن . یعنی یه روزي منم اینجوري بودم ؟ لبم رو به دندون گرفتم . وقتی داشتم امیرمهدي رو تو کوه مسخره می کردم همین حال من رو داشت ؟ بهش برخورد ؟ پس چرا به جاي دفاع از خودش و ادماي مثل خودش فقط از خدا گفت ؟ وقتی حرفاش بهم برخورد ، لبخند زد و ازم عذرخواهی کرد ؟ با صداي مرجان از فکر امیرمهدي بیرون اومدم . و من درمونده نگاهشون کردم . می گفتن و می گفتن و من مونده بودم چرا تموم نمی کنن این بحث بی سرو ته رو ! چرا ما ادما عادت کردیم وقتی می بینیم یکی کار غیر متعارفی کرد اون رو به دیگران هم تعمیم بدیم ؟ چه جوري درباره ي ادمی که ازش شناختی نداریم حرف می زنیم و رفتارش رو تفسیر می کنیم ؟ چه جوري به خودمون اجازه می دیم آدما رو به حیوون تشبیه کنیم؟ چرا یادمون می ره دیگران هم مثل ما آدمن ؟ خوي انسانی دارن ! وما حق نداریم بدون شناخت منِ اصلیشون اون ها رو زیر سوال ببریم و بهشون انگ بزنیم . حق نداریم بی سبب خودمون رو آدم تر بدونیم و دیگران رو از خودمون پایین تر . حق نداریم با چشم ظاهربین درباره شون قضاوت کنیم و خودمون رو محق بدونیم . حق نداریم . دلزده از حرفاشون بلند شدم و گفتم که باید برگردم خونه . دلیل نیاوردم به دروغ حتی براي رهایی از اون حرفاي مشمئز کننده . در مقابل اصرارشون به موندن ایستادگی کردم . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 https://eitaa.com/heyatjame_dokhtranhajgasem