به مناسبت سالروز مُهر بردار که سجّاده ی سبزم باز است از سرِ ماذنه ها "عشق" طنین انداز است مرغِ بی بال و پری منتظر پرواز است باز امشب غزلی در شُرُف آغاز است شعرها بویِ نمِ کوچه‌خیابان دارد شهر بارانی من عطر شهیدان دارد تُنگ خالیِ شده ای در دل آب افتاده ماهی مُحتضری در تب و تاب افتاده چشم وا کن که از آن چهره،نقاب افتاده عکس شان بار دِگر در دل قاب افتاده پُل این شهر مزیّن به چِهِل نور شده دست تاریک ترین فتنه ز ما دور شده @hosenih قاصدک یخ زد و پائیز زمستان گردید کوچه ها بستر خونین شهیدان گردید آتش حُقّه ی نمرود،گلستان گردید آفتاب از دل این فتنه نمایان گردید گویِ پرنورِ امید است که خورشید شده سُرخی خونِ شهید است که خورشید شده رو به خورشید اگر روزنه ای وا شده است نور توحید اگر در دل ما جا شده است رود این خطّه اگر راهی دریا شده است نام این شهر اگر ورد زبان ها شده است همه از برکت خونِ شهدای اینجاست از سحرها و دعای علمای اینجاست من در این بیشه از آن شیرجگر می گویم من ز مردانگی مرد خطر می گویم از شهیدِ ششم بهمن اگر می گویم. بارها گفته ام و بار دِگر می گویم شهر آمل "سند" غیرت ایرانی هاست مهد "هندوئی" و "صحرائی"و"سلطانی"هاست ابتدا "شمع" خودش سوخت و خاکستر ساخت در دل سوختن از شعله ی خود،باور ساخت شعله ی باور او،شمع شبی دیگر ساخت کَز هزاران پرِ "پروانه" چُنین سنگر ساخت ما در این سوختگی فیض،فراوان دیدیم "شمعِ"جان‌سوخته را "پیر جماران" دیدیم ما همه رهگذر کوی سعادت هستیم ما همه بنده ی توحید و امامت هستیم بخدا در به در فیضِ شهادت هستیم تا دمِ آخرمان پای ولایت هستیم "عشق"را آینه ای هست،تو آن آینه ای جانمان پیشکشِ سیدنا خامنه ای اغتشاشات اخیری که شب افتاد به راه دست گرمی ست کمی گرم شود حزب الله ای که افتاده مسیر تو از این چاله به چاه روزگار تو شود یک شبِ ای خصم،سیاه کاخ ویران تو را خورد کند پُتکِ یَلی گر مرا اذن جهادم بدهد سیدعلی پُشت رهبر همگی تا که قدم می کوبیم کاخ ها را به سرِ آل ستم می کوبیم این "سعودی" و "یهودی"ست به هم می کوبیم بین "حیفا"و"تلاویو" علم می کوبیم غزه از بند حرامی صفت آزاد شود و بقیع عربستان حسن‌آباد شود باز مانده است الی روز قیامت..،آری باز مانده است درِ باغِ شفاعَت..،آری باز مانده است درِ باغِ سعادت..،آری باز مانده است درِ باغ شهادت..،آری خاکمان آب نخورده است به جزِ خون شهید هشت سال از دل این خاک فقط لاله دمید مرغ طبع دل من میل رهایی دارد "فکّه"،"اروند"،"دو کوهه" چه صفایی دارد خاک خشکیده ی شان بوی جدایی دارد کشور ما به خدا کرببلایی دارد خاک ما جای قدم های تو را کم دارد سنگر خاک گرفته چِقَدَر غم دارد لاله ها یک به یک از باغچه ها چیده شدند بعد از آن روی پرِ و بالِ مَلَک دیده شدند مثل مهتاب به این شبزده تابیده شدند سیزده ساله در آن معرکه فهمیده شدند حالمان خوش تر از آن بود که غمگین باشیم نه چون امروز که درمانده و مسکین باشیم چرخ این صنعت و تولید که بیمار شدند مردم کشورم اینگونه گرفتار شدند این چنین دربه در کوچه و بازار شدند چه جوان ها که در این جامعه بیکار شدند آی دولت!پدرم زخم اسارت دارد او که فریاد زده درد معیشت دارد حافظ این عاشق شوریده چه فالی دارد؟! اصلاً از "عشق" در این دِیر مجالی دارد؟ پس بگوئید به او..،عُمر زوالی دارد... حرم عمه ی سادات چه حالی دارد!؟ من کجا و حرم روح عبادات کجا؟ من کجا و حرم عمه ی سادات کجا؟ @hosenih ای شهیدی که دل همسفرت را بردند ای شهیدی که تمامِ اثرت را بردند یا کریمی که همه بال و پرت را بردند مثل شاهی که سرش رفت،سرت را بردند خوش به حالت که چُنین سد مصیبات شدی و شهید حرم عمه ی سادات شدی "زندگی" کُشت مرا تا به من آموخت..،بس است این فروشنده مگر تجربه نفروخت؟..،بس است ریسمان دست علی را که به هم دوخت..،بس است مادری پشت دری سوخته،می سوخت..،بس است ما نمردیم که این بار پری بسته شود باز هم دست علیِ دِگری بسته شود شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e