گرچه از خانه‌ی ما چوبه‌ی "دَر" سوزاندند جگر خون مرا هم به شرر سوزاندند ما ازین سوختنِ "دَر" چه مصائب دیدیم چه بگویم که چه از مردم یثرب دیدیم بر لبم ذکر خدا بود که فریاد زدند سر سجاده رسیدند و سرم داد زدند روضه‌ی غربت و مظلومیتم را خوانده جای این چکمه که بر روی عبایم مانده مست‌ها نیمه‌ی شب، بین حرم ریخته اند خانه‌ام را سرِ پیری چه بهم ریخته‌اند فرصتی را به من آن دشمن خودکامه نداد فرصتی قَدْرِ به‌سرکردن عمامه نداد نه فقط بر روی مرکب ننشاندند مرا پابرهنه به سوی کوچه کشاندند مرا با تمسخر قد چون دال مرا می‌دیدند پشت مرکب به زمین خوردم و می‌خندیدند اهل این شهر اگرچه همه شاگرد منند جای یاری به تماشا همه بر گِردِ منند ** گرچه خوردم به زمین، هیچ کسی سنگ نزد به لباسی که تنم بود، کسی چنگ نزد هیچ کس با نوک نیزه به سویم حمله نکرد خنجری کُند به قصد گلویم حمله نکرد پابرهنه شدم اما بدنم عریان نیست در دلِ سوخته‌ام دلهُره‌ی طفلان نیست در سرم شور حسین و حرمش افتاده جان فدایش که به مقتل، نگران جان داده ✍ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e