امواج طوفانی به جان ساحل افتاد "ای رود جاری"! سمت این دریا نیایی نامه نوشتم که بیا، امن است کوفه! ای کاش دستم می‌شکست، آقا... نیایی چشم ترِ امروز من از بی کسی نیست من سوگوارِ آهِ فردای تو هستم دندان مسلم را شکانده سنگ کینه... دلواپس دندان زیبای تو هستم نرخ حیا بسیار ناچیز است در شهر پای دو دِرهَم آبرو را می‌فروشند این قومِ در ظاهر مسلمان فکر عِیش‌اند... دین خدا را هم به دنیا می‌فروشند مانند بابایت علی در هر گذرگاه بی حرمتی از کوفیانِ پست دیدم گفتم که ای وای از دهانت...، گریه کردم تا نیزه‌ای دست سنان مست دیدم میخانه‌ها از لات‌های مست پُر شد دور اراذل‌های مِی‌خوارش شلوغ است پیران اینجا هم خیال جنگ دارند خیلی سرِ نجار بازارش شلوغ است تمرین تیراندازها با مشکِ آب است خیلی سفارش کن یل آب آورت را این حرمله بدجور تیرانداز خوبی‌ست... حتماً بپوشانی گلوی اصغرت را کوفه برای اکبرت نقشه کشیده یک بی مُرُوَّت گرز سنگینی خریده جانم به قربان سرت...، امروز دیدم خولی سرِ بازار خُورجینی خریده به همسران پابه‌ماه خویش، مردان با روسری‌ها، گاهواره قول دادند این نامسلمان‌ها به دختربچه‌هاشان انگشتری و گوشواره قول دادند فکر و خیال شهر جانم را گرفته اندیشه‌ی مسموم دارد کوچه‌هایش اهل و عیالت را نیاور کوفه آقا خیلی نگاه شوم دارد کوچه‌هایش "بُغضاً لِحِیدر" این چُنین پیداست گویا از کینه‌ی بابات مالامال هستند این‌ها برای ذبح تو برنامه دارند این‌ها به فکر کَندَن گودال هستند آن خنجر کُندی که دست شمر دیدم... از حنجرت چیزی نمی‌ماند عزیزم آن نعل‌هایی که به سُم اسب بستند... از پیکرت چیزی نمی‌ماند عزیزم ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e