ولنتاین؟! ✍️ علی خسروی مهوع‌ترین و بدترین «گدایی»، گدایی فرهنگی است؛ تکدی‌ از بیگانه. تمنا از کسانی که خود گمشده راه‌اند. این گدایی سرفرازی ندارد، سرافکندگی دارد؛ گردن‌کشی ندارد، سرشکستگی دارد. چیزی نیست جز یک «اَدا» و خطی عمیق به صورت عاطفه و هویت و فرهنگ. یک خندۀ زهرآلود و تلخ و خِرد سوز به ریش تاریخ عشق و عاشقی! نمی‌گویم در جهان، اما شاید در غرب آسیا هیچ ملتی را نتوان یافت که به اندازۀ ایرانیان به خرده فرهنگ‌های ناهمگن مثل ولنتاین، هالووین، کریسمس و.. اهمیت دهد. آن هم از سوی آریایی‌هایی!! که به قول خودشان عرب نمی‌پرستند و از مناسبت‌هایی مثل روز مادر یا دختر چون متصل به باورهای مذهبی است احتراز دارند اما به پدیده‌های ضد فرهنگی مثل ولنتاین آغوش‌گشایانه به دیدۀ حسرت می‌نگرند!! امان از روزی که مرغ همسایه غاز شود. سوگندنامه باید اذعان کرد که امروز، یک سوم از چگونگی زیست ما ایرانیان در آشپزخانۀ غرب که مبتنی بر مبالغه است، پخت‌وپز شده و سپس به خورد فرهنگ و سبک‌زندگی ما داده می‌شود که «ولنتاین» یکی از آن ثلث است که ریشه‌اش در خاک هرزگی مستور است و سرگشتگان را در هپروتِ لذتی اَبرآشیان و تخیلی، رها می‌کند. خشتْ زیر سر و بر تارک هفت اختر پای. آری، تمدن غربی انسان ابزار پرست و ساکن در جنگل تکنولوژی و عاری از «معنای‌زندگی» را از کارخانه‌های وقت‌کُش به خیابان‌های غرق در نورهای مصنوعی و بی‌هویت آورده و رها می‌کند تا به چیزی جز «لذت» فکر نکند و این اگر مبالغه و هپروت نیست نامش چیست؟ کاش به جای آنکه مثل افراد بی‌اصالت، بی‌هنر و بی‌اعتبار، آویخته به این و آن باشیم و آغوش‌مان برای هر پدیدۀ فرهنگی نامتجانسی که خانۀ آن از خشتِ خیال است و ستون‌های آن آرزوها و لذت‌های خام و موهوم باز باشد اندکی فکر کنیم.. فقط و فقط اندکی! @HOWZAVIAN