🔰 گام به گام با انسان کامل (۱۷) ✍ اصغر آقائی 🌀 گام دوم: با نوح ع (۹): و اینک طوفان 🔻تبلیغ نهصد و پنجاه ساله قوم به پایان رسیده است؛ و چه پایانی تلخی. پایانی که در انتظار هر قوم و فرد لجوجی است که نه حق‌جوست؛ و نه حق‌پذیر. «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَامًا» 🔻و این‌چنین قوم و فردی، ظالم است‌. آری به هر میزان از حق دور شده، آن را نپذیری، آگاهانه در وادی ستم قرار گرفته‌ای؛ ستم به خود، خدای خود و نعمتهای او؛ و وای از زمانی که در غفلت و ظلم، عذاب الهی نازل شود. «فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ» 🔻من با چند نفر دیگر در حال جابه جا کردن حیوانات داخل کشتی بودم که ناگاه کشتی با تکانه‌ای سهمگین به حرکت درآمد، حرکتی که با فرمان نوح و به نام "الله" ایجاد شده بود. «وَقَالَ ارْكَبُواْ فِيهَا بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ» 🔻طوفانی که از فوران‌کردن آب در تنور شروع شده بود «حَتَّى إِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ» به طغیان آمد. هرچند واژه طغیان که پیش از این در قرآن خوانده بودم، عظمت و مهیب‌بودن طوفان را نشان می‌داد؛ اما درون کشتی غوغائی بود. «إِنَّا لَمَّا طَغَى الْمَاء حَمَلْنَاكُمْ فِي الْجَارِيَةِ» 🔻زمین و آسمان به هم ریخته بود. با سرعت خود را به عرشه کشتی رساندم. خدای من به هر جای زمین که می‌نگریستی، چشمه جوشانی، دهان باز کرده بود و آب چون آتشفشانی فوران می‌کرد. از کوه و دشت آب بود که جاری شده بود و اولین موجها با رسیدن این آب‌ها به هم، ایجاد می‌شد و دانستم که هیچ راه نجاتی نخواهد بود. «وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُونًا فَالْتَقَى الْمَاء عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ» 🔻به جایگاه امن خویش در کشتی بازگشتم. کشتی با آن مسافران مختلفش، با تکانه‌های شدید در راه بود. حسی توأمان از ترس و آرامش در چشمان همه موج می‌زد؛ ترس از اتفاقی که در حال وقوع است؛ و آرامش از بودن با نوح. این شاید اولین باری بود که من با تمام وجود، آرامشِ بودن در کنار ولیّ خدا، انسان کامل را درک می‌کردم. 🔻و من با خود تکرار کردم: و ما او و همراهانش را نجات دادیم. "فَأَنْجَيْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ" ... و سفر ادامه دارد. @howzavian_alborz