آیا مرگ، رهایی از رنج است؟ 🖋 «ایوان ایلیچ» در لحظات پایانی عمرش با خود گفت، ای کاش زودتر تمام شود، ای کاش از این رنج خلاص شوم. او یک لحظه به گذشتهٔ خود فکر کرد، روزها و شب‌های زندگی‌اش را به یاد آورد، او که همه چیز داشت، ثروت، زندگی خوب، کار مناسب، شأن اجتماعی و... او اصلا در یک حالت بی‌خیالی دائمی به سر می‌برد که باعث می‌شد از زندگی‌اش راضی باشد و لذت ببرد. پس الان چه اتفاقی افتاده است؟ چرا می‌خواهد از این زندگی رهایی یابد؟ مرگ را چگونه می‌بیند؟ رهایی از رنج؟ یا رنج و عذابی دیگر؟ اصلا «رنج» او چیست؟🍂 📚 قسمتی از : و ناگهان بر او معلوم شد آنچه مایهٔ عذابش بود و رهایش نمی‌کرد، یک جا دارد از همه طرف فرو می‌ریزد. به دل گفت «چقدر خوب و ساده». «مرگ... کجاست؟ کدام مرگ؟» دیگر ترسی نبود، چون مرگی در کار نبود. به جای مرگ، روشنایی بود. به صدای بلند درآمد که «پس این است! چه لذتی!» به خودش گفت: «مرگ تمام شد، دیگر خبری از او نیست!»🌱 ✍ محمد مهدی الوندی @howzavian_hamedan