💞 به مناسبت : 📝مجموعه دلنوشته های 💧 مثل همیشه داشت می رفت به حال خودش. فرات را می گویم. که ناگاه باران را دید... عاشق شد... باران نشست کنار فرات فرات دست و پایش را گم کرد تا به خودش بیاید، باران رفته بود همه جا شده بود کویر خشک... داشتم به حال خودم می رفتم آن مرد سر راهم سبز شد... دیدمش. به قشنگی باران بود عاشق شدم... آن مرد نشست مقابلم. دست و پایم را گم کردم؛ تا به خودم بیایم، حرف هایش را زده بود و رفته بود... همه جا شد کویر خشک... ✍️ 🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi 🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀