Ali Akbar Ghelich - Toyi Darya.mp3
3.07M
#صوت 🎧
🎉 #عید_غدیر 🎉
#تویی_دریا 🌊
#علی_اکبر_قلیچ 🎤
بسیاااااااااار عالییییییی👌😍
💐🌷عیدتون مبارک!💐🌷🌷🌷
علي في الحرب عليه لا يعلى💪
كليث بالضرب أتى يحصي القتلى👊
علي للرب عروج للأعلى
قتيل في الحب وأغلى من صلى...
چه قمر طلعتی😍
چه شِکر صحبتی😍😍
چه صفاتی
علي علی مولا....💚
#مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
#بسم_رب_الحسین 💞
به مناسبت #محرم :
📝مجموعه دلنوشته های #فرات 💧
#قسمت_اول
"فرات" یعنی آب بسیار شیرین و گوارا.
در لغتنامه عربی آمده: یعنی آبی که انقدر شیرین و خنک و گواراست که عطش را می شکند.
آب "فرات" انقدر شیرین بود که اسمش را "فرات" گذاشتند.
فرات نهری ست که از ترکیه سرچشمه می گیرد.
می رسد به عراق،
می پیوندد به رود دجله و می شود شط العرب
می ریزد به کارون و اروند
و در نهایت به خلیج فارس.
نوشته اند که فرات نهر مقدسی ست.
نوشته اند دو ناودان از بهشت بر آن می ریزد.
نوشته اند مهریه مادر دو عالم است.
فرات نهر بهشتی ست.
فرات عاشق باران است.
اصلا اگر باران نباشد، فرات نیست.
فرات با باران فرات شده است.
من هم عاشق بارانم.
نمی دانم از کی، اما تا یادم هست عاشق بودم.
انقدر که اگر باران نباشد، من هم نیستم.
آن مرد، خود باران است.
حالا که این طور است،
من هم فرات هستم...
✍️ #فاطمه_شکیبا
#مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
#بسم_رب_الحسین 💞
به مناسبت #محرم :
📝مجموعه دلنوشته های #فرات 💧
#قسمت_دوم
مثل همیشه داشت می رفت به حال خودش.
فرات را می گویم.
که ناگاه باران را دید...
عاشق شد...
باران نشست کنار فرات
فرات دست و پایش را گم کرد
تا به خودش بیاید، باران رفته بود
همه جا شده بود کویر خشک...
داشتم به حال خودم می رفتم
آن مرد سر راهم سبز شد...
دیدمش.
به قشنگی باران بود
عاشق شدم...
آن مرد نشست مقابلم.
دست و پایم را گم کردم؛
تا به خودم بیایم،
حرف هایش را زده بود و رفته بود...
همه جا شد کویر خشک...
✍️ #فاطمه_شکیبا
#مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
#بسم_رب_الحسین 💞
به مناسبت #محرم :
📝مجموعه دلنوشته های #فرات 💧
#قسمت_سوم
آن مرد فقط یکبار کنار فرات نشست
فرات در همان یک دیدار عاشق شد
مرد رفت،
اما دست هایش را
مشک را
کنار فرات جا گذاشت.
فرات دوید،
خودش را رساند به مرد و به پایش افتاد...
الان سال های سال است که فرات، به پای مرد افتاده است و می جوشد...
از هرکه می خواهید بپرسید؛
فرات، زائر همیشگی باران است...
✍️ #فاطمه_شکیبا
#مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
#بسم_رب_الحسین 💞
به مناسبت #محرم :
📝مجموعه دلنوشته های #فرات 💧
#قسمت_چهارم
آب اگر یک جا بماند، راکد می شود.
می گندد.
بو می گیرد.
آب باید جاری باشد تا زلال بماند.
فرات زلال ترین بود؛
آخر توقف نداشت.
جاری بود.
تا رسید به مرد.
ماجرایش را گفته ام... افتاد به پای مرد...
فرات همانجا ماند... در سرداب حرم.
سال هاست فرات ساکن خانه مرد شده است،
اما نه راکد می شود،
نه می گندد،
نه بو می گیرد.
هنوز هم همان فرات است. حتی گوارا تر و زلال تر.
آخر سال هاست دارد دور پاهای مرد طواف می کند...
✍️ #فاطمه_شکیبا
#مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ماه_عاشقی_شروع_شد 💞
به مناسبت #محرم ...
..عشق یعنی به تو رسیدن❤️
یعنی نفس کشیدن
تو خاک سرزمینت...
آقای من...💚
#الحمد_لله_الذی_خلق_الحسین...
#سفیران_شهید_حججی
#لحب_الحسین
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
#مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
#بسم_رب_الحسین ❤️
سلام دوستان عزیز!☺️
گفته بودم به مناسبت محرم بخش دوم رمان #نقاب_ابلیس رو منتشر می کنیم.
اما قبلش یه توضیحی بدم...
👈رمان #نقاب_ابلیس در اصل دوجلد رمان هست به اسم #روزهای_باتو_بودن و #بهشت_جهنمی . جلد اول در ارتباط با #فضای_مجازی هست(که البته خلاصه شده چندین مقاله خیلی موثق و مستند هست و پیشنهاد میکنم حتما بخونید) و جلد دوم درارتباط با فرق ضاله به ویژه #تشیع_انگلیسی و البته اغتشاشات 96. و از اونجایی که جلد دوم فضای محرم داشت، تصمیم گرفتیم منتشرش کنیم.
این رو هم بگم که این رمان با مدت زیادی تحقیق و مطالعه نوشته شده و تلاش داشتیم وقایع تا جایی که ممکنه به واقعیت نزدیک باشه.
داستان هم کلا داستان چندتا بچه هیئتی و بسیجی هست و...
بخونید داستانو!😉
بسم الله...
پ.ن: رمان #نخلستان_سوخته هم در این کانال پخش میشه اما چون درحال نگارش هست گاهی تاخیر داریم بین قسمت ها. شرمنده😓
هرشب سه قسمت در کانال #مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
💓 #بسم_رب_الحسین 💓
📚 رمان اجتماعی-سیاسی #نقاب_ابلیس 😈
👈تحلیلی موشکافانه در رابطه با فضای مجازی و فرقه های ضاله به ویژه #تشیع_انگلیسی...👌
✍️نویسنده: #فاطمه_شکیبا
قسمت اول: به روایت (حسن)
یکبار دیگر تعداد را میشمارم و کفش میپوشم. نمیدانم چقدر در حسابم هست. تا برسم به مغازه حمیدآقا، به این نتیجه رسیدهام که یک آبمیوه حدودا هزار تومان میشود و برای سی نفر، میشود سی هزار تومان. همین کافی ست! نه آنها هتل آمدهاند نه من سر گنج نشستهام!
آبمیوهها را که میبرم به بچهها تعارف کنم، چهره سیدمصطفی درهم میرود. بچهها انقدر از سر و کول هم بالا رفتهاند که سنگ هم باشد، میخورند. مصطفی در گوشم میگوید:
-این چیه؟ دوباره گدابازی در آوردی؟ خیلی کالری سوزوندن این بیچارهها یه کیکم میگرفتی که پس نیفتن! تو مسئول تدارکاتی یا ندارکات؟
ابرو بالا میدهم:
-بودجه نداریم اخوی! اگه کلیهت خوب کار میکنه بده بفروشیم، یه سفره رنگین بندازیم!
مصطفی درحالی که بچهها را برای رفتن بدرقه میکند، میگوید:
-حالا اربعین و بیست و هشت صفر رو چکار کنیم؟
درحالی که با کامران دست میدهم رو به مصطفی میکنم:
-صاحب مجلس خودش میرسونه، آنقدر حرص نخور!
صدای احمد، مصطفی را به سمت خودش میکشد. احمد مثل همیشه پر سروصدا و شلوغ است. درحالی که محکم با سیدمصطفی دست میدهد، میگوید:
-آقاسید! یه هیئت دوتا کوچه بالاتر هست هفتگی! پسرعموهاتونن!
مصطفی متعجب به احمد نگاه میکند. احمد میخندد:
-منظورم اینه که سیدند. خیلی آدمای ماهی هستن... بریم یه بار هیئتشون؟
مصطفی می زند پشت احمد:
-فعلا برو خونه، مامانت نگران میشن. بعدا باهم حرف میزنیم.
احمد آخرین کسی است که میرود. مصطفی تکیه میدهد به دیوار و نفسش را بیرون میدهد:
-اوف... این هفته هم گذشت... از الان باید بریم تو فاز کارای اربعین.
به سمت کمد میروم و پروندهها را بیرون میکشم:
-فعلا بیا این پروندهها رو درست کنیم... اینا مدارک جدیده، بچهها آوردن...
مینشینیم کنار پروندهها. مصطفی چند پرونده را نگاه میکند و میگوید:
-ای بابا، اینا نصفش ناقصه! خب من اینا رو چجوری بفرستم آموزش فعال ببینن؟
سر بلند میکنم:
-چقدر حرص میخوری تو بابا! میارن کم کم... تو براشون کارکرد بزن...
-تو برو پروندههای خواهران رو ببین... همش مرتب، تمیز... اونوقت ما چی؟
-پرونده مهم نیست آقاسید! بسیجی بودن که به کارت نیس! دلت بسیجی باشه!
مصطفی از بی خیال بازیهایم حرص میخورد:
-بسیجی باید منظم باشه!
#ادامه_دارد..
✍️ نویسنده: #فاطمه_شکیبا
هرشب سه قسمت در کانال #مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
💓 #بسم_رب_الحسین 💓
📚 رمان اجتماعی-سیاسی #نقاب_ابلیس 😈
👈تحلیلی موشکافانه در رابطه با فضای مجازی و فرقه های ضاله به ویژه #تشیع_انگلیسی...👌
✍️نویسنده: #فاطمه_شکیبا
قسمت دوم: به روایت حسن
-کی گفته لعن نکنیم؟ باید روشنگری بشه! باید همه بدونن این عمر و ابوبکر ملعون چه کردند با دختر پیامبر؟ وحدت کجا بود؟ باید با دشمن امیرالمومنین وحدت داشته باشیم؟ سرتون رو شیره نمالن با این حرفا...
دلم در سالن کنفرانس است و فکرم در روضه دیروز. خیرهام به مصطفیِ بالای سن اما اصلا نمیفهمم چه جوابی به اساتیدش میدهد. صدای سخنران دیروز در ذهنم میپیچد. روحانی سید و مسنی که همه مریدش بودند و التماس دعایش میگفتند. برایشان مثل خود امام بود، انگار! هر بار هم بین حرفهایش صدای لعن بر خلفا بلند میشد.
وقتی همه صلوات میفرستند، به خودم میآیم و میفهمم جلسه دفاع تمام شده. همه از جا بلند میشوند جز من. سرم هنوز درد میکند. بس که ریتم مداحی دیروز تند بود! انقدر تند که نفهمیدم مداح چه میگوید. اما یک قسمت از شعر را که شنیدم، کلا دست احمد را گرفتم و زدم بیرون. آنجا که مداح خواند:
-خدایی دارم و نامش حسین است. (نعوذ بالله)
از دیروز تا الان، اعصاب برایم نمانده است. قرار بود مصطفی برود ولی درگیر پایان نامه و دفاعش بود. نمیدانم چرا اصلا به این هیئت دل خوشی ندارم. یک لحظه با خودم میگویم شاید حسادت باشد؛ شاید حسودیام شده که هیئتشان امکانات خوبی دارد!
خداراشکر فعلا کسی با من کاری ندارد و همه دنبال آقای مهندس مصطفی هستند. انقدر در خودم فرو رفتهام که نمیفهمم کی دفاع سیدمصطفی تمام شد و نمره نوزده را گرفت و راه افتادیم که برویم رستوران تا شیرینی بدهد.
انقدر حواسم پرت است که همه میفهمند ذهنم درگیر است و چندبار سربه سرم میگذارند؛ اما باید با مصطفی حرف بزنم تا به نتیجه برسم. آخر سر موقع ناهار، مصطفی میزند پشتم و میگوید:
-چیه تو انقدر سیب زمینی شدی؟ چته تو؟ شدی عین برجِ...
مریم نمیگذارد ادامه دهد:
-عه! داداش! خب ذهنش درگیره... دیروز رفته بودیم این هیئته که یکی از نوجوونای مسجد گفته بود... سخنرانش کلا وحدت بین مسلمین و اینا رو برد زیر سوال!
خنده بر لبان مصطفی میخشکد و جدی میشود:
-چی؟
فرصت را مناسب میبینم و مهر سکوتم را میشکنم:
-به اسم روشنگری هرچی دلش خواست به خلفا و عایشه گفت! کلا حرفاش بودار بود. مداحشونم که...
چهره مصطفی درهم میرود:
-حسن! نکنه...
به ثانیه نکشیده منظورش را میگیرم. دلشوره عجیبی به جانم میافتد. مصطفی قاشق را در بشقاب میگذارد و آرنجش را بر میز تکیه میدهد. زمزمهاش را که میشنوم، دلهرهام بیشتر میشود. با خروج کلمه «شیرازیها(منظور پیروان فرقه شیرازی ست)»، نه فقط من، که مریم و الهام هم نگران شدهاند.
#ادامه_دارد..
✍️ نویسنده: #فاطمه_شکیبا
هرشب سه قسمت در کانال #مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
💓 #بسم_رب_الحسین 💓
📚 رمان اجتماعی-سیاسی #نقاب_ابلیس 😈
👈تحلیلی موشکافانه در رابطه با فضای مجازی و فرقه های ضاله به ویژه #تشیع_انگلیسی...👌
✍️نویسنده: #فاطمه_شکیبا
به روایت سیدمصطفی
اینبار قرار شد خودم بروم درباره هیئت تحقیق کنم. هنوز برایمان ثابت نشده که دلیل این حرفها جهل است یا عمد؟ اگر عمد باشد، خدا به دادمان برسد. اگر کافر و بی دین و لامذهب بودند، راحت میشد حریفشان شد، اما گرگی که لباس گوسفند پوشیده باشد خطرش بیشتر است. اگر هم بخواهیم جلویشان را بگیریم، مردم میگویند چرا با اولاد پیغمبر میجنگید؟ چرا با جلسه اباعبدالله -که قربانش بروم- مخالفید؟
نمیدانم؛ شاید هم به قول حسن، من بیش از حد حرص میخورم و نگرانم. حسن برعکس من، بی خیال و خونسرد است. اما من به پدرم رفتهام. رگ مدیریتم که بجنبد، خدا میداند چه میشوم!
با همین فکرها آدرس را پیدا میکنم. از اول تا آخر کوچه را پرچم زدهاند و بوی اسفند میآید. هیئت محسن شهید! این رقمهاش را نشنیده بودیم. از پیرمردی که اسفند دود میکند میپرسم:
-ببخشید، هیئت اینجا برنامهش چجوریه؟
پیرمرد که انگار می خواهد کافری را مسلمان کند، با لحنی پدرانه میگوید:
-هیئت اینجا مال یه سید روحانیه، نسل اندر نسل عالم زاده هستن. از اول محرم تا دهم، صبحها برنامه دارن و از دهم تا اربعین، شبا روضه ست. حاج آقا همه زندگیشو وقف امام حسین(ع) کرده.
سر تکان میدهم:
-خدا خیرشون بده... خدا به شمام خیر بده، ممنون... التماس دعا!
وارد میشوم. حیاط بزرگی است که سایهبان خورده و مثل حسینیه شده. اواخر سخنرانی رسیدهام. برعکس حرفهای حسن، روحانی جوانی -که او هم سید است- با شور و حرارت سخنرانی میکند. گوشهای مینشینم که به مجلس تا حدودی مشرف باشم. حیاط پر شده و اتاقها را هم خانمها پر کردهاند. با این جمعیتی که آمده، خدا به دادمان برسد!
-وحدتی که شما میگید به ضرر شیعه است! چرا در هفته وحدت باید با کسایی که بدعت به دین پیامبر آوردن نماز بخونیم؟ مگه شما غیرت دینی ندارید که مقابل اهانت به حضرت زهرا(س) حرف از وحدت میزنید؟ اونی که این رفتار رو با اهل بیت پیامبر میکنه، در خانه آل عبا رو آتش میزنه، حق امام علی رو غصب میکنه، اون کافره! هم خودش، هم پیروانش! به آمریکا چکار دارن؟ مرگ بر آمریکا میگید ولی دشمن اهل بیت رو لعن نمیکنید؟
حس میکنم مغزم با این جملات سخنران دارد میسوزد! هرچه فکر میکنم فقط میرسم به لندن! در دلم میگویم:
-آخه غیرت دینی اگه داشتی که الان پا میشدی میرفتی سوریه...
دستهایم مشت میشود و آرام استغفراللهی قورت میدهم تا بلند نشوم برای کتک زدن سخنران! در این فکرهایم که میگوید:
-والسلام علیکم...
مداحی میآید و چندبیتی در مدح حضرت عباس میخواند. دلم آتش میگیرد؛ نه بخاطر شعر، که بخاطر مظلومیت اهل بیت.
سخنران بعدی، پیرمردی است که حسن میگفت. از تقوا میگوید و اینکه امام علی(ع) فرمودهاند: «گوشه گیری برترین خصلت افراد باهوش و زیرک است.» این را میگوید و نمیگوید این حدیث درباره شرایطی است که جنگ بین دو گروه باطل برپاست؛ نه نبرد حق و باطل.
-مردم از خدا بترسید. حکومتی که قبل از امام زمان ادعای حکومت شیعه دارد، طاغوت است! طاغوت! بجای آتش ریختن به هیزم جنگ، به جای جنگ در سوریه، دعا کنید خود آقا بیان! چرا خون خود رو در دفاع از سنیهای سوریه هدر میدید؟ یک جنگی بین مردم ناصبی فلسطین و یهودیها هست، چرا شما قاطی میشید؟
میخواهم بلند شوم که بروم؛ چون اگر بیشتر بمانم یک کاری دست خودم یا اینها میدهم. اما حسی میگوید بمان تا حجت برایت تمام شود!
دور تا دور دیوارها چشم میچرخانم. باید عکسی از همان سرکرده لندن نشینشان باشد. چیزی نمیبینم. سخنرانی دوم هم تمام میشود و نوبت به سینه زنی میرسد. مداح میگوید:
-جوونا بیاید جلو، میوندار بشید!
جوانترها جلو میروند و پیرمردها دور مجلس مینشینند. ناگاه چشمانم با دیدن صحنهای که میبینم هشت تا میشود. پیراهنهایشان را در میآورند و...
ناگهان مردی میزند سر شانهام:
-شما نمیری جوون؟
من ابدا چنین کاری بکنم! به من من میافتم:
-من... من نه! نمیتونم...
چهره مرد برافروخته میشود:
-چی؟ چرا؟
-خب... خب کار خوبی نیست...
-کی گفته عزاداری برای سیدالشهدا کار بدیه؟
-من همچین حرفی نزدم! من فقط نمیخوام لباسم رو دربیارم...
صدایمان توجه چندنفر را جلب میکند و دورمان جمع میشوند. آخر کار هم محترمانه و تکفیر کنان به طرف در خروج راهنماییام میکنند!
خب بحمدالله حجت تمام شد. نگرانیام ده برابر میشود. با این نفوذ روی مردم، به این راحتی نمیشود جمعشان کرد!
#ادامه_دارد..
✍️ نویسنده: #فاطمه_شکیبا
هرشب سه قسمت در کانال #مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
💓 #بسم_رب_الحسین 💓
📚 رمان اجتماعی-سیاسی #نقاب_ابلیس 😈
👈تحلیلی موشکافانه در رابطه با فضای مجازی و فرقه های ضاله به ویژه #تشیع_انگلیسی...👌
✍️نویسنده: #فاطمه_شکیبا
(به روایت الهام)
میدانم این روزها کارش زیاد است. برای همین وقتی دیدم بهم ریخته است، به روی خودم نیاوردم. امشب دعوت داریم خانهشان، ولی خودش نیست. حسن گفت رفته همان هیئت مشکوک را ببیند. از همین حالا، بوی دردسر میآید. نمیدانم با این مسائل، اتفاقی که افتاده را بگویم یا نه؟
زودتر از آنچه فکر میکردم رسید. با اینکه خستگی و ناراحتی از سر و رویش میبارد، بین جمع مینشیند و سعی دارد به زور بخندد. حسن به شوخی میپرسد:
-خب مهندس، چرا نموندی شام هیئت رو بخوری؟
مصطفی اما انگار اصلا قضیه را نگرفته است. آرام میگوید:
- من ابدا شام اونجا رو بخورم!
حسن میفهمد حال مصطفی خوب نیست و نباید ادامه دهد. خود حسن هم این مدت چندان سرحال نبود. جدی میشود:
-چه خبر بود؟
مصطفی پوزخندی عصبی میزند:
-فکرش رو بکن! من رو انداختن بیرون، فقط برای اینکه لخت نشدم!
مرتضی پابرهنه میدود وسط بحث:
-پس بگو! از این ناراحتی!
مصطفی حتی متوجه طعنه کلام مرتضی هم نمیشود. وقتی دوباره پوزخند میزند، میفهمم که روی مرز انفجار است. بی سر و صدا بلند میشوم و میروم به آشپزخانه. مادرها آنجا را گوشه دنجی یافتهاند برای حرف زدن. به مادر مصطفی میگویم:
-ببخشید مصطفی یکم ناراحته، میشه براش گل گاو زبون دم کنم؟
چشمان مادر گرد میشود:
-چرا؟ از چی؟
-بخاطر همین کارای مسجدشون!
-بیا مادر آب رو گذاشته بودم برای چایی جوش بیاد، حالا برای همه گل گاو زبون دم کن. اونجاست.
دستانم در آشپزخانه کار میکند و گوشهایم در پذیرایی. مصطفی دارد از عقاید انحرافی که به خورد مردم محب اهل بیت(ع) میدهند، میگوید و حرص میخورد:
-خیلی قشنگ گفت دین از سیاست جداست و اسم جمهوری اسلامی رو گذاشت طاغوت! خیلی راحت به مدافعان حرم توهین کرد، خیلی قشنگ از اسراییل طرفداری کرد، ما هم که هویجیم این وسط! معلوم نیست ما چه کم کاری کردیم که اینا انقدر علنی میان حرف میزنن! مگه اینجا بسیج نداره که اینا فکر کردن خونه خالهس؟ هرچی دلشون میخواد میگن و در و دیوار رو لعن و تکفیر میکنن و گیر میدن به مرگ بر آمریکای ما!
مصطفی بدجور دور برداشته. حق هم دارد. خطر این انحراف خطر کمی نیست. حسن حرف من را میزند:
-میگی چه کنیم سیدجان؟ بریم جمعشون کنیمم مردم کفن پوش میان جلومون وایمیستن! اینا دارن از نیروی مردم استفاده میکنن! ندیدی چقدر شیخشون رو احترام میکردن؟ حتم دارم خیلیها به خیال خودشون اینجا شفا هم گرفتن! یه درصد فکر کن تعطیلش کنیم! خر بیار و باقالی بار کن!
مصطفی که تا الان نگاهش روی زمین است، سر بلند میکند:
-همین فردا یه جلسه اندیشه ورز بذار ببینم باید چه گلی به سرمون بگیریم! کاش حداقل سیدحسین بود...
در آستانه در آشپزخانه میایستم و به مریم علامت میدهم. مریم ابرو بالا میاندازد و لب میگزد یعنی حرفش را هم نزن! راست هم میگوید. امشب مصطفی اصلا آمادگی ندارد بگویم خطر بزرگتر هم هست.
کاش گل گاو زبانها زودتر دم بکشد!
#ادامه_دارد..
✍️ نویسنده: #فاطمه_شکیبا
هرشب سه قسمت در کانال #مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
💓 #بسم_رب_الحسین 💓
📚 رمان اجتماعی-سیاسی #نقاب_ابلیس 😈
👈تحلیلی موشکافانه در رابطه با فضای مجازی و فرقه های ضاله به ویژه #تشیع_انگلیسی...👌
✍️نویسنده: #فاطمه_شکیبا
(حسن)
دلم خوش است که جلسات پرسش و پاسخ به قدرت خودش باقی است. حاج آقا محمدی هم از آن خوبان روزگار است که توانسته در دل بچهها جا باز کند و جواب سوالها را بدهد. این روزها، هرکس حرف از کربلا و اربعین میزند هواییام میکند بدجور. خیلی از دوستانم عازمند. تلوزیون و رادیو هم انگار بودجه میگیرند که آتش به دل جاماندهها بزنند! شبهای جمعه، هم من و هم مصطفی کلا ویرانیم. چرا ما نرویم؟ اصلا خودم میروم دنبال کارهایش. با مریم و مصطفی و الهام را هم میبریم.
متین را صدا میزنم که بیاید سینی چای را ببرد. مصطفی نشسته روی چهارپایه و چنگ در تشت پر از کف، لیوان میشوید. هردو ساکتیم و گوش میدهیم به بحثهای بچهها و سوالاتشان. مصطفی، بهم ریخته و کمی عصبی با لیوانها کشتی میگیرد. پیداست که اینجا نیست و در حرفهای بچهها سیر میکند. ناگهان سر بلند میکند و کلا دست از کار میکشد. دست کفیاش را میزند زیر چانهاش و سراپا گوش میشود.
-آخه ببینید، مگه حدیث نداریم که کسی که با امام علی(ع) دشمن باشه، بوی بهشت به مشامش نمیرسه؟ چرا ما باید با دشمن اماممون وحدت داشته باشیم؟ اینکه به ضرر شیعهست!
-کی گفته اهل سنت با اهل بیت دشمنن؟ اونا امام علی(ع) رو به عنوان خلیفه چهارم، داماد پیامبر، صحابی پیامبر و خیلی مقامات دیگه قبول دارن! خیلی هم برای اهل بیت احترام قائلند! خیلی از همین شهدای مدافع حرم سوریه که از حرم حضرت زینب(س) دفاع کردن و شهید شدن از اهل سنت بودن. الان شیعه و سنی دارن کنار هم زندگی میکنن، بله ممکنه یه جاهایی اختلاف فقهی و عقیدتی داشته باشیم ولی دلیل نمیشه با هم دشمن باشیم.
صدایی که سوال میپرسد ناآشناست:
- آخه شما مرگ بر آمریکا میگید، ولی خلفا رو لعن نمیکنید! چرا؟ مگه اونام دشمن اسلام نیستن؟ دشمن همینجاست!
صدای حاج آقا برعکس صدای سوال کننده، آرامش دارد. آرامشی که نشان دهنده استحکام دلیل و عقیده است:
- ما نمیگیم دشمن اهل بیت رو لعن نکنید، میگیم لعن علنی نکنید! علنی لعن کردن فقط مسلمونا رو به جون هم میندازه! ببینید داعش الان به بهونه این لعناست که سر شیعیان رو میبُره! ما میگیم به همسر پیامبر توهین نکنید! بله معصوم نبوده یه اشتباه بزرگ کرده؛ اما دلیل نمیشه شما به ناموس پیامبرت توهین کنی! بعدهم، ما که میدونیم حقیم! چرا برای اثباتش باید از توهین و لعن استفاده کنیم؟ این همه دلیل و آیه و روایت در اثبات حقانیت شیعه هست؛ حتی توی کتابای اهل سنت. چرا اونا رو مودبانه مطرح نمیکنید که روشنگری بشه؟ ائمه ما مظهر عقلانیت و علم بودن، کجا دیدی ائمه با فحش و توهین با دشمنانشون صحبت کنن؟ ما باید ازشون الگو بگیریم، نه اینکه چهرهشون رو خراب کنیم.
-من به جوابم نرسیدم. چرا میگید مرگ بر آمریکا؟ اگه اونا کافرن و دشمن اسلامن، دشمن اهل بیتم کافره!
-ببین آقا مسعود، ملاک مسلمون بودن اعتقاد به الله و نبوت حضرت محمد(ص)....
همه صلوات میفرستند. حاج آقا ادامه میدهد:
- و اعتقاد به قرآن و معاد و داشتن قبله واحده. هرکی اینا رو داشته باشه مسلمونه. بله البته اسلام بدون ولایت کامل نمیشه، اما نمیشه اسم اهل سنت رو کافر گذاشت. اونا یه کاستیهایی دارن، ولی دشمن نیستن. دشمن ما وهابیها هستن که توی دامن عربستان و آمریکان و حسابشون کلا از اهل تسنن جداست. پس تا الان این شد که شیعه و سنی دو شاخه از یک ریشه و پیکره واحدن. اما امریکا و اسراییل، کافرن! صهیونیستن، دشمن اسلامن. میخوان کلا ریشه ما رو بخشکونن. معلومه که ما اگه از داخل باهم بجنگیم، نمیتونیم مقابل دشمن اصلی اسلام وایسیم. دشمن اهل بیت که فقط معاویه و یزید نیستن! اهل بیت همیشه دشمن دارن.
-یه چیز دیگه، شما مشکلتون با قمه زنی چیه؟
#ادامه_دارد..
✍️ نویسنده: #فاطمه_شکیبا
هرشب سه قسمت در کانال #مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
💓 #بسم_رب_الحسین 💓
📚 رمان اجتماعی-سیاسی #نقاب_ابلیس 😈
👈تحلیلی موشکافانه در رابطه با فضای مجازی و فرقه های ضاله به ویژه #تشیع_انگلیسی...👌
✍️نویسنده: #فاطمه_شکیبا
(حسن)
همه تعجب میکنند. حاج آقا با حوصله و بدون خستگی جواب میدهد:
-آسیب زدن به بدن طبق فقه شیعه و سنی حرامه، امام حسینم راضی نیست به این کار. بعد هم، شما برین توی گوگل کلمه مسلمان شیعه رو به انگلیسی سرچ کنید، ببینید چه صحنههای دردناکی میاد از قمه زنی و عزاداری خار و غیره. مردم دنیا میبینن شیعهها اینطورن، اونوقت اگه تو مثلا یه اروپایی علاقمند به اسلام بودی و اینا رو میدیدی، چه حسی پیدا میکردی؟ با خودت نمیگفتی اینا عقل ندارن، وحشیاند؟ تو حاضر بودی شیعه بشی و این کارا رو بکنی؟ قمه زنی باعث میشه شیعه چهره احمق و خشن پیدا کنه. این تهمته به اهل بیت و قرآنی که آسیب زدن به نفس رو حرام کردن.
صدای علی میآید که میگوید:
-بچهها برای امشب کافیه، داره دیر میشه! حاج آقا فرار نمیکنن که! بقیش باشه برای بعد.
بچهها با کمی اعتراض تسلیم علی میشوند. حاج آقا برای حرف آخرش میگوید:
-بچهها به عنوان شیعه واقعی، باید دشمنان الان اهل بیت رو بشناسیم و باهاشون دشمنی کنیم و دوستان رو هم بشناسیم و باهاشون دوستی کنیم. الان ادامه دهنده راه اهل بیت ولی فقیهه، حضرت آقا میفرمایند ما تشیعی که مرکز تبلیغاتش لندن باشه رو نمیخوایم. باید حواسمون باشه کیا حرف تفرقه و قمه زنی میزنن...
مصطفی دستانش را میشوید و بین بچهها میرود؛ من هم پشت سرش. دعای کمیل میخوانند و زیارت عاشورا. مصطفی بین زیارت آرام میگوید:
-ببین، لعن قبل سلامه! انگار تا از دشمن فاصله نگیری نمیای توی دامن دوست!
راست میگوید. یک لحظه جرقهای در ذهنم میخورد:
-توی قرآن هم خدا اول فرموده: «اشداء علی الکفار، بعد رحماء بینهم.»
دیگر حرفی نمیزنیم. شب جمعه است و ویران ویرانیم. علی قشنگ میخواند؛ طوری میخواند که انگار دقیقا در بین الحرمین ایستاده. مصطفی همراهش دم میگیرد:
-شبهای جمعه میگیرم هواتو/ اشک غریبی میریزم براتو... بیچاره اون که حرم رو ندیده/ بیچارهتر اون که دید کربلاتو...
بیچاره ما که از او جا ماندهایم!
#ادامه_دارد..
✍️ نویسنده: #فاطمه_شکیبا
هرشب سه قسمت در کانال #مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
#بسم_رب_الحسین 💞
به مناسبت #محرم :
📝مجموعه دلنوشته های #فرات 💧
#قسمت_پنجم
خیلی وقت است ساکن مانده ام.
اگر جاری نشوم بوی ماندن می گیرم.
باید مثل فرات جاری شوم؛
انقدر می روم،
انقدر می دوم،
تا برسم به خود مرد.
مثل فرات، به دست و پایش می افتم.
ببخشید...
دست ندارد.
به پایش می افتم...
مثل فرات، دورش طواف می کنم.
او هم مثل باران،
می شوید.
پاک می کند.
زلال می شوم؛ فرات می شوم.
بازهم به پایش می افتم و دورش طواف می کنم.
تا آخر عمر...
تا هر وقت که باشم...
تا روزی که فرات هست،
من هم مثل فرات دور پاهای آن مرد طواف می کنم...
✍️ #فاطمه_شکیبا
#مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
14.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید /ویژه #محرم
#معرفی_کتاب 📚
🌴کتاب #خادم_ارباب_کیست؟ 🌴
📖 بریده ای از کتاب:
بعد از کربلا دیدند نابینا شده، جویای ماجرا شدند؛ بعد از عاشورا به منزل رفتم، در عالم رؤیا دیدم به من گفتند پیامبر با تو کار دارد… در محضر پیامبر دیدم اشقیا و قتله ی کربلا هستند، ترس وجودم را فراگرفته بود. نوبت من شد، تو چه کردی؟
هیچ کاری نکردم، نه شمشیری زدم، نه نیزه ای انداختم، نه تیری به سمت سپاه حسین پرتاب کرده ام، نه بر پیکری با اسب تاخته ام، نه سری از تن جدا کرده ام…
حضرت فرمود: راست می گویی ولی تو سیاهی لشگر عمر سعد را زیاد کردی.
عمر سعد به واسطه ی چند تا مثل تو قوت قلب گرفت والا این قدر جرأت و جسارت نداشت.
تو پشت عمر سعد را برای قتل امام حسین گرم کردی، تو دل فرزندان حسین را لرزاندی…
سیاهی لشگر دشمن شدن آن قدر عقوبت دارد، چرا که دل دشمن را قرص می کند و دل خودی ها را خالی. کاش لااقل ما را جزء سیاهی لشگر امام حسین حساب کنند.
💓جان، قابل غلام سیاه تو هم که نیست ،
آن را مگر سیاهی لشگر بیاورم…💓
💚پویش #امت_حسینی 💚
#مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
3789545_454.mp3
12.21M
#مداحی
#شب_عاشورا
بی سر و سامان تو ام...
سائل احسان تو ام
ثارلله...
غریب کربلا حسین...
#مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
#بسم_رب_الحسین ❤️
فرصت دهید گریه کند بی صدا، #فرات
با تشنگان بگوید از آن ماجرا، #فرات
گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا
باور مکن که بگذرد از کربلا، #فرات
با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید
در بر گرفته مویه کنان مشک را #فرات
چشم فرات در ره او اشک بود و اشک
زان گونه اشک ها که مرا هست با #فرات
حالی به داغ تازه ی خود گریه می کنی
تا می رسی به مرقد عباس، یا #فرات
از بس که تیر بود و سنان بود و نیزه بود
هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا #فرات ...😭
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_و_علی_اخیک_العباس ...
شاعر: #علیرضا_قزوه
#مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
#بسم_رب_الحسین ❤️
جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر
نشنید کس مصیبت از این جانگدازتر
صبحی دمید از شب عاصی سیاه تر
وز پی شبی ز روز قیامت درازتر
بر نیزه ها تلاوت خورشید، دیدنی ست
قرآن کسی شنیده از این دلنوازتر؟
قرآن منم چه غم که شود نیزه، رحل من
امشب مرا در اوج ببین سرفرازتر
عشق توام کشاند بدین جا، نه کوفیان
من بی نیازم از همه، تو بی نیازتر
قنداق اصغر است مرا تیر آخرین
در عاشقی نبوده ز من پاکبازتر...
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
شاعر: #علیرضا_قزوه
#مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
30.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید 🎥 / نماهنگ #After_you (#بعد_از_تو )، روایتی از آنچه در #کربلا گذشت به زبان انگلیسی...👌
👈هزار و چهارصد سال پیش، مردی همه چیز خود را فدا کرد تا #انسانیت و #عدالت از بین نرود؛ آن مرد #امام_حسین علیه السلام بود...💓
💚 #حسین علیه السلام 💚 تنها راه نجات بشریت است...
🔰⚠️🔰⚠️🔰
🔴 این نماهنگ را به طور جهانی پخش کنید تا ذکر #یا_حسین جهانی شود...✊
و مظلومیت مولای غریبتان به گوش همه جهانیان برسد...🌍
#به_عشق_حسین
#حب_الحسین_یجمعنا
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله 💚
کاری از #سفیران_شهید_حججی
#مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
25.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید 🎥/ نماهنگ #قهرمان_سه_ساله_من (#My_three_year_old_hero )، روایتی از داستان #حضرت_رقیه علیها السلام به زبان انگلیسی 🌷
👈آن دختر، نماینده کودکان مظلوم تاریخ است...
بیش از هزاران سال از آن شب می گذرد و دختر سه ساله حسین بیش از پیش قلب ها را فتح می کند...🌷
🔰⚠️🔰⚠️🔰
🔴 این نماهنگ را به طور جهانی پخش کنید تا ذکر #یا_حسین جهانی شود...✊
و مظلومیت مولای غریبتان به گوش همه جهانیان برسد...🌍
#به_عشق_حسین
#حب_الحسین_یجمعنا
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله 💚
کاری از #سفیران_شهید_حججی
#مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
42.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید 🎥/ نماهنگ فوق العاده زیبای #انتخاب با صدای #علی_اکبر_قلیچ به مناسبت #اربعین_حسینی 💚
✊ابد ولله یا زهرا ما ننسی حسینا...💚
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
👈راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آن جا جز آن که سر بسپارند چاره نیست»
دعوت گرفته یار و نوشته من الغریب
وقت سفر رسیده، ببین حری یا حبیب؟
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
دل پر زخم زمین، گفته کسی می آید
زده فریاد که فریاد رسی می آید
ساقی از عهد و قراری ازلی برگشته
پسر فاطمه، با تیغ علی برگشته
می رسد منتقم خون خدا بسم الله
هر که دارد هوس کرببلا بسم الله😢✊
#لبیک_یا_حسین
#به_عشق_حسین
#حب_الحسین_یجمعنا
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله 💚
کاری از #سفیران_شهید_حججی
#مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
🚨 متن اطلاعیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درباره دستگیری روح الله زم
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت شریف و عاشورایی ایران اسلامی!
در ایام پر شور و شعور اربعین حسینی و تجدید میثاق رهروان کربلا با آرمانهای جاودان سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) که دشمنان امت اسلامی مقهور عظمت و شکوه راهپیمایی و اجتماع عظیم و میلیونی زائران، با حقد و حسد نظارهگر تجلی قدرت اسلام و جبهه مقاومت اسلامی شدهاند؛ خدای بزرگ را شاکریم که در سایه الطاف خفیه و بیکرانش، پاسداران گمنام امام زمان (عج) در سازمان اطلاعات سپاه را یاری بخشید تا یکی از سرشاخههای سراب رسانه ای دشمن و جنگ روانی علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را طی یک عملیات پیچیده با حربه ی فریب اطلاعاتی گرفتار سازند و با غافلگیری و دستگیری این عنصر پلید و مزدور، دست برتر و ابتکار عمل خود را در مقابل سرویسهای اطلاعاتی دشمن نشان دهند.
سازمان اطلاعات سپاه، در این عملیات حرفهای، هوشمندانه و چند وجهی با به کارگیری روشهای نوین اطلاعاتی و شگردهای ابتکاری، سرویسهای بیگانه را مدیریت و فریب داد و "روح الله زم" سرشبکه سایت ضد انقلاب و معاند "آمدنیوز" را که در سالهای اخیر با هدایت، تامین و پشتیبانی مستقیم آنان و نیز حمایت ضد انقلاب خارج نشین و عوامل داخلی آنها، به عنوان یکی از آبشخورهای محوری دشمن، عملیات روانی گستردهای برای اختلاف افکنی در ارکان نظام اسلامی، ایران هراسی، دروغ پردازی، القای شبهه در نسل جوان نسبت به عقاید و باورهای دینی و تبلیغ و فراهمسازی زمینههای اقدامات خشونت بار و تروریستی؛ ایجاد آشوب و ناآرامی در کشور را اداره میکرد را به داخل کشور هدایت و بازداشت کند.
نامبرده به رغم اینکه تحت هدایت سرویس اطلاعاتی فرانسه و حمایت و پشتیبانی سرویس های اطلاعاتی آمریکا و رژیم صهیونیستی و مرتبط با سایر سرویس های اطلاعاتی قرار داشت و به صورت شبانه روزی با روش های پیدا و پنهان و در پوشش های گوناگون و چند لایه ای مورد حفاظت قرار میگرفت، در دام فرزندان ملت ایران در سازمان اطلاعات سپاه افتاد.
با سپاس به درگاه کبریایی و آرزوی قبولی طاعات و ابراز ارادت عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) به ساحت مقدس شهدای کربلا در این ایام نورانی و معنوی؛ اطلاعات تکمیلی پیرامون این عملیات بزرگ -که بیانگر شکست و جا ماندن سرویسهای اطلاعاتی دشمن از قدرت اطلاعاتی سپاه است- و نیز شبکه پوششی گسترده و پیچیده مذکور، متعاقباً به استحضار ملت قهرمان و بصیر ایران اسلامی رسانده خواهد شد.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
۲۲مهرماه ۱۳۹۸
#مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀