#بسم_رب_الحسین 💞
به مناسبت #محرم :
📝مجموعه دلنوشته های #فرات 💧
#قسمت_اول
"فرات" یعنی آب بسیار شیرین و گوارا.
در لغتنامه عربی آمده: یعنی آبی که انقدر شیرین و خنک و گواراست که عطش را می شکند.
آب "فرات" انقدر شیرین بود که اسمش را "فرات" گذاشتند.
فرات نهری ست که از ترکیه سرچشمه می گیرد.
می رسد به عراق،
می پیوندد به رود دجله و می شود شط العرب
می ریزد به کارون و اروند
و در نهایت به خلیج فارس.
نوشته اند که فرات نهر مقدسی ست.
نوشته اند دو ناودان از بهشت بر آن می ریزد.
نوشته اند مهریه مادر دو عالم است.
فرات نهر بهشتی ست.
فرات عاشق باران است.
اصلا اگر باران نباشد، فرات نیست.
فرات با باران فرات شده است.
من هم عاشق بارانم.
نمی دانم از کی، اما تا یادم هست عاشق بودم.
انقدر که اگر باران نباشد، من هم نیستم.
آن مرد، خود باران است.
حالا که این طور است،
من هم فرات هستم...
✍️ #فاطمه_شکیبا
#مرا_بخوان_به_ایستادگی
🆔 @istadegi @istadegi @istadegi @istadegi
🍀به دوستان خود معرفی کنید!!!🍀
#نمیخوام_بدونم
#قسمت_اول
[کاش فیلم interstellar را نمیدیدم ‼️]
فضا و جو خارج از زمین انسانها، جای ترسناکی ست. چون آنجاست که تازه متوجه میشوید کلمه "عظمت" چقدر عظیم است. آنجاست که برای لحظهای احساس حماقت به نفع شما عمل میکند و دلتان، از هراس دنیا خالی میشود.
دوست داشتم به عقب برمیگشتم و هرگز فیلم میان ستارهای(interstellar ) را نمیدیدم. دوست داشتم هیچگاه نمیدانستم از سال ۲۰۱۴ که این فیلم پخش شد، تا به امروز، فقط ۷۵ دقیقه در سیاره "میلر" در فیلم، گذشته است!
دوست داشتم هیچگاه نمیدانستم که سیاراتی در فضا وجود دارند که در آنها میتوانیم میلیاردها سال عمر کنیم! و این واقعیت، این تلنگر را زد که نه تنها وجودم بلکه کیفیت و کمیت وجودم نیز، در اختیار خودم نیست و از محیطی به محیط دیگر، بدون دخالت من، تغییر میکند!
در این جهان، چگونه از "خدا" حرف نزنم؟
چگونه از موجودی فرای این زمان و مکان نگویم؟
خدای من، همانیست که اگر از سیارهای به سیاره ای دیگر، دقیقهای عمر کنم یا میلیونها سال، باز هم او هست، قبل از من بوده و بعد از من خواهد بود.
خدای ما، خدای نظم و زمان است. همان خدایی که در interstellar، سیارهای را پر موجهای آبی که کیلومتر ها ارتفاع دارند میکند، و سیاره زمین را یه گلوله مذاب آتش...
#طناز
مهشکن🇵🇸🇮🇷
#نمیخوام_بدونم
#فصل_دوم
#قسمت_اول
[کاش خودم را نمیدیدم‼️]
در فصل قبلی، درباره جهان صحبت کردیم و وسعتش، اینکه وجود ما در این جهان با این میزان از شگفتی و عظمت، یه شانس بزرگ بوده!
بعد از فکر کردن درباره عظمت جهان هستی و جایگاهی که در اون قرار گرفتیم، یه مدتی ذهنم مشغول این پرسش شده بود که خب... پس اصلا وجودی این چنین کوچک، در جهانی به این بزرگی چه سودی داره؟ چرا باید خلق میشده؟ موجودی فاصله مرگ و زندگیش فقط چند ثانیه نفس کشیدنه و اگر نفسش بند بیاد، دیگه همهچی تمومه، چه لزومی داشته در جهانی به وجود بیاد که طغیان آب، میتونه اونو خفه کنه، گرمای زیاد میتونه اونو بسوزونه و سرمای زیاد میتونه خون رو توی رگهای بدنش، منجمد کنه؟
نظر شما چیه؟
فکر میکنین حکمت حضور و خلق موجود «ممکن الوجودی» مثل ما در جهانی که فصلهای قبل اندکی معرفیش کردیم، چی بوده؟
#گربه_شرودینگر رو یادتونه؟؟ بزنید روی همین هشتگ تا قسمت مربوط بهش براتون بیاد.
مرگ و زندگی، برای ما انسانها، شبیه همین آزمایش #گربه_شرودینگر میمونه.
به زبان ساده، جریان این آزمایش به این صورت هست که آقای اروین شرودینگر، گربهشو میذاره توی یه جعبه با یه ماده خطرناکی که احتمال انفجارش و مرگ گربه، پنجاه پنجاهه. و بعد این سوال رو مطرح میکنه که آیا این گربه، در حال حاضر زندهست یا مُرده؟
خب طبیعتا ما تا وقتی که در جعبه رو باز نکنیم، نمیدونیم.
پس در آن واحد، گربه هم زندهست هم مرده.
جهان هستی و حضور و تولد انسان در اون، شباهت زیادی به این داستان داره. گرچه جزئیات پیچیدهتری از جهت مکانیک فیزیک کوانتومی در این آزمایش هست ولی من دلم میخواد فارغ از این ماجراها، به این فکر کنیم که تجربیات زندگی برای یک انسان، در عین واحد، هم مثبت و هم منفی هستند، مثل گربه شرودینگر.
تا وقتی در جعبه رو باز نکنیم و از مرز این جهان عبور نکنیم، تجربه نکنیم، ندونیم و زندگی نکنیم، نمیفهمیم ماجرا از چه قراره. نمیفهمیم چی شده که فلان اتفاق افتاده. شاید در جعبه رو که باز میکنیم، از دیدن یه گربه که مُرده ناراحت بشیم، ولی به جاش چیزی به اسم "آگاهی" رو به دست آوردیم. پس در مشاهده جهان، گاهی ناراحت، دلسرد، خشمگین و یا ناراحت میشیم اما به جاش آگاهی رو به دست آوردیم. حداقل فهمیدیم داخل جعبه چه خبر بوده.
به نظر من یکی از دلایل حضور انسان به این کوچکی در جهان به این بزرگی، همین "آگاهی" به دست آوردنشه. چون این ما هستیم که نیاز داره به دونستن، که نیاز داره به آگاهی. جهان هستی خودش آگاهه، خودش منبع بینهایتی از دانایی هستش و این ما هستیم که لازم داریم از این بستر، آگاهی رو به دست بیاریم. درست شبیه مدرسه رفتن بچههای کلاس اولی. اونا در مدرسه قرار میگیرن که بفهمن وگرنه مدرسه قبل و بعد از اون دانشآموزا بوده و هست و خواهد بود!
*بعدا به توضیح ممکن الوجود بودن انسان، میپردازیم*
منتظر نظراتتون هستم که شما چی فکر میکنید؟ هدف از خلق انسان در این بستر از آگاهی چی بوده؟
#طناز