علیان‌خوانی(۱): روستا همچون کتابی بی‌خط و نوشته ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔺همیشه انتخاب نقطه شروع برای نوشتن سخت‌ترین قسمت کار است. دو سه روزی است پیش خود می‌گفتم، مگر یک روستا چقدر موضوع و مسأله دارد که باید آن را یافت و خواند. حتی به ذهنم خطور کرد کاش آن ایده را ننوشته بودم و پیش خود نگاه می‌داشتم. اما حالا گویا که مسئولیتی را قبول کرده باشم، نمی‌توانستم زیر آن بزنم. در همین حال و هواها بودم که بالاخره راهی یافتم. به ذهنم زد، اگر روستا را همچون کتابی باز در نظر بگیرم که هنوز خط و نوشته‌ای بر برگ‌های آن نقش نبسته، احتمالا می‌توانم دست به قلم شوم.‌ شاید حدود چندصدسالی(در بعضی اقوال حدود هزارسال) از شروع داستان‌های کتاب روستای علیان گذشته باشد. هر چند ما چیز زیادی از این سرگذشت نمی‌دانیم، اما حتما چیزهایی در خاطره جمعی مردم این قریه مانده است. داستان‌هایی که هم عبرت‌ساز است و هم درس‌آموز. من قصد داستان‌گویی ندارم، می‌خواهم ببینم در این خاطرات قدیمی و روایت‌های روزانه و زمان حال، چه عبرت‌ها و درس‌هایی برای آموختن وجود دارد. انشاالله بزودی درس اول این کتاب را خواهم نوشت.