•🔗🌷• +فاطمه‌عمادمغنیه(خواهرشهیدجهاد) شما‌‌خیلےچیزها‌را‌از‌پدرتان به‌ارث‌برده‌اید! مےگوید:بله‌شبیه‌او‌هستم جهادهم‌شبیه‌او‌بود بر‌مے‌گردد‌به‌آن‌روز،‌آخرین‌دیدارباپدر انگار‌همه‌‌ےجزئیات‌جلوےچشمش‌باشد لبخندےمے‌زندوازیک‌فنجان‌نسکافه‌ حرف‌مے‌زندکه‌پدرش‌همه‌را‌یکجا سرکشید،خیلےهم‌تند! البته‌من‌این‌فنجان‌را‌براےخودم‌درست‌ کرده‌بودم،قبلش‌از‌اوپرسیدم‌نسکافه مےخواهے؟که‌گفت‌نه! شنبه‌شبےبود،نهم‌فوریه‌2008 یعنےدو‌روز‌پیش‌از‌شهادتش پدر‌سه‌شنبه‌شهید‌شد سکوتےمےکندوادامه‌مے‌دهد: درست‌مثل‌برادرم‌جهاد💔 او‌را‌هم‌براےآخرین‌بار‌،روز‌پنجشنبه‌دیدم وروز‌یکشنبه‌شهید‌شد! بااشتیاق،ادامه‌آخرین‌دیدارباپدرش‌را از‌سرمیگیرد،آمد‌به‌خانه‌ےمن،مادرم‌هم‌بود نشستیم‌به‌شب‌نشینے!آن‌شب‌قسمتےاز یک‌سریال‌طنزسورےرا‌دیدیم‌ و‌کلےخندیدیم!... "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦