eitaa logo
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
14.8هزار عکس
4.8هزار ویدیو
327 فایل
به‌اذن‌او.. مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌ امان‌نامه‌نمےگیریم✌️🏻:) #شہید‌جھادمغنیھ..🎙✨ لَعنَ‌اللهُ‌قَاتلِیکِ‌وضَارِبیِکِ‌وظَالِمِیکِ‌وَ غَاصِبی‌حقِّکِ‌‌یامُولاتِی‌یا‌فاطمَةُ‌الزهراء -🖤- پشت‌سنگر↶ 『 @jihaad313 』 #این‌خانه‌عزادار‌ِدُخت‌پیمبراست🥀
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🔗🌷• ‌•مادر‌شهید‌عمادمغنیه: وقتےحاج‌عماد‌شهید‌شدکسے که‌بدن‌ایشان‌رامشاهده‌میکند‌میبیند‌که هزارهاترکش‌دربدنش‌نفوذکرده‌وبدنش شبیه‌بدن‌شهداےکربلاشده‌است هزارهازخم‌داشت شب۱۹ماه‌رمضان‌سالےکه‌شهیدشد ۱۰۰رکعت‌نمازخواندوهفته‌آخر‌این‌ماه‌را درحرم‌حضرت‌زینب(سلام‌الله‌علیها) گذراند،یادم‌هست‌یک‌ماه‌قبل‌ازشهادت ایشان‌،موفق‌به‌زیارت‌حرم‌حضرت‌رقیه (سلام‌الله‌علیها‌)شدیم،باهم‌رفتیم ایشان‌وارد‌حرم‌حضرت‌شدند وقتےخارج‌شدیک‌حال‌عجیبےداشت من‌قبلااین‌حالت‌ایشان‌را‌ندیده‌بودم آنقدرگریه‌کرده‌بود مثل‌اینکه‌داشت‌براےهمیشه خداحافظےمیکرد. وجهادپسراین‌پدراست... "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
•🔗🌷• +فاطمه‌عمادمغنیه(خواهرشهیدجهاد) شما‌‌خیلےچیزها‌را‌از‌پدرتان به‌ارث‌برده‌اید! مےگوید:بله‌شبیه‌او‌هستم جهادهم‌شبیه‌او‌بود بر‌مے‌گردد‌به‌آن‌روز،‌آخرین‌دیدارباپدر انگار‌همه‌‌ےجزئیات‌جلوےچشمش‌باشد لبخندےمے‌زندوازیک‌فنجان‌نسکافه‌ حرف‌مے‌زندکه‌پدرش‌همه‌را‌یکجا سرکشید،خیلےهم‌تند! البته‌من‌این‌فنجان‌را‌براےخودم‌درست‌ کرده‌بودم،قبلش‌از‌اوپرسیدم‌نسکافه مےخواهے؟که‌گفت‌نه! شنبه‌شبےبود،نهم‌فوریه‌2008 یعنےدو‌روز‌پیش‌از‌شهادتش پدر‌سه‌شنبه‌شهید‌شد سکوتےمےکندوادامه‌مے‌دهد: درست‌مثل‌برادرم‌جهاد💔 او‌را‌هم‌براےآخرین‌بار‌،روز‌پنجشنبه‌دیدم وروز‌یکشنبه‌شهید‌شد! بااشتیاق،ادامه‌آخرین‌دیدارباپدرش‌را از‌سرمیگیرد،آمد‌به‌خانه‌ےمن،مادرم‌هم‌بود نشستیم‌به‌شب‌نشینے!آن‌شب‌قسمتےاز یک‌سریال‌طنزسورےرا‌دیدیم‌ و‌کلےخندیدیم!... "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦ 
•🔗🌷• +فاطمه‌عمادمغنیه(خواهرشهید‌جهاد) باعث‌شدےوسط‌خاطراتم‌بگردم این‌را‌درحالےمےگوید‌که‌دارد‌،در‌اتاقش‌ دنبال‌یک‌یادگارےاز‌پدرش‌میگردد‌که‌از‌او خواستیم‌براےضمیمه‌کردن‌به‌متن‌مصاحبه در‌اختیارمان‌بگذارد! نگاهش‌مے‌افنتد‌به‌دیواراتاق یک‌عکس‌از‌پدرش‌به‌دیوار‌،زده‌که‌او‌را درکودکےبغل‌کرده‌است،خیلےآرام‌آن‌را ازروےدیوار‌برمے‌داردوبه‌مامے‌دهد نزدیک‌همان‌عکس،یک‌عکس‌دیگرهم‌از فاطمه‌درکناربرادرانش‌وپدرو‌مادرش روےدیوار‌است،نگاهےمے‌کندوبا لهجه‌ےلبنانےمیگوید:این‌مو،بوره‌جهاده بخاطرحضورمادرش‌در تصویر،ازانتشارآن عذرمےخواهد،ازهمینجا‌بحث‌درباره‌ے کودکے‌اش‌آغاز‌مے‌شود،یک‌کودکےاستثنایے براےدختربچه‌اےکه‌به‌قول‌خودش تابزرگ‌شدم‌نمیدانستم‌من‌دختر معاون‌جهادےحزب‌الله‌ام فاطمه‌تعریف‌میکند‌که‌مادرش‌چطور به‌این‌سؤال‌سخت‌آنها‌که‌بابا کجاست؟ پاسخ‌میداده!میگویدمادرش‌همه‌چیز‌رابه امام‌زمان‌مرتبط‌ میکرد‌و‌میگفت تا‌وقتےامام‌زمان‌ظهورنکردهبابایتان‌نمے‌آید!!! سپس‌ادامه‌میدهد مادرم‌نوعےتقدیس‌راجع‌به‌کاربابا‌در جان‌هاےما‌نشانده‌بود‌تامطابق‌آن به‌سؤال‌هاےفراوان‌ماپاسخ‌دهد.... "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
•🔗🌷• +فاطمه‌عمادمغنیه(خواهرشهیدجهاد) تعریف‌میکند‌که‌،امنیت‌بابا چطوربخشےاز،زندگےورفتاروسلوک خودش‌وبرادرانش‌شده‌بود مادرم‌مدام‌درگوشمان‌تکرار‌میکرد‌او نمیتوانددرکارش‌تأخیرداشته‌باشد نبایدبپرسیم‌کجامیرود،نبایدیواشکےبه صحبت‌هاےتلفنے‌اش‌گوش‌کنیم!ما‌هم واقعابااین‌روش‌خو‌گرفته‌بودیم  با‌اینکه‌تا‌به‌سن‌خاصےنرسیده‌بود،از ماهیت‌شغل‌پدرش‌خبرنداشت،میگوید ولےخیلےزودفهمیدم‌که‌او،تحت‌تعقیب دستگاه‌اطلاعاتےچندین‌کشوردنیاست این‌را با‌توجه‌به‌تعاملش‌باچندین‌وچند موضوع‌مختلف‌فهمیده‌بودم همه‌ےزندگے‌مان‌مبتنےبراین‌بودکه هیچ‌تصویرےازاومنتشرنشود عکس‌هاےاو،وعکس‌هاےما‌بااو همه‌مخفےبود،تأکید‌براین‌بودکه ازاوبےدلیل‌وناگهانےعکس‌نگیریم‌و کاملا‌حواسمان‌باشدومطمئن‌شویم‌که کسےموقع‌حضورش‌بدون‌گفتن‌به‌او عکسےازاونگرفته‌باشد محافظت‌ازاوبخشےازکارِمابود مدام‌حواسمان‌بودکه‌،چه‌کسےبه‌ما‌نزدیک شده‌است،حتےآدرس‌منزلمان‌همیشه مخفےبود،در‌یک‌دوره‌اےخانه‌‌ےما‌عبارت‌بود ازدواتاق‌دریک‌مرکز و‌به‌رغم‌همه‌‌ےاین‌سختےها‌مادرم‌توانسته بود،جوخوبےدر‌منزل‌ایجاد‌کند احساس‌خوشبختےمیکردیم...  "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🔗🌷• +فاطمه‌عمادمغنیهخواهرشهیدجهاد از‌گشت‌و‌گذار‌باپدرش‌با ‌ماشین‌میگوید و‌از‌سرود‌مع‌الفجرقوموا‌وشاهرا سیف‌الحسین [باسحرگاهان‌به‌پاخیزید،درحالیکه‌شمشیر حسین‌را،از‌نیام‌برآورده‌اید] این‌سرودرا‌با‌هم‌مے‌خواندیم صداےپدر‌م‌قشنگ‌بود  وقتےبزرگ‌ترشدم‌و ‌شخصیتم‌نضج‌یافت به‌حکم‌شخصیت‌پدرم‌و شکل‌روابطم‌با‌او که‌هیچ‌وقت‌درحدمسائل‌خرده‌ ریز‌روزانه‌نبود وهمیشه‌بالاترازاین‌چیزها‌بود، رابطه‌مان‌عمیق‌ترشد مثلاسؤال‌هایےکه‌ازاومے‌پرسیدم پیرامون‌این‌چیزها‌بود‌که چه‌اتفاقےخواهدافتاد؟ شما‌به‌عنوان‌مقاومت‌در‌قبال فلان‌موضوع‌چه‌کار‌خواهیدکرد؟!  "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🔗🌷• +فاطمه‌عمادمغنیه(خواهرشهیدجهاد) تا‌مدت‌هانمیدانستم‌دختر ‌معاون‌جهادےحزب‌الله‌هستم قرآنےکه‌حضرت‌آقا به‌برادرْ عمادهدیه‌داد،اینجا‌که‌مے‌رسد، نشانه‌هاےحسرت‌درچهره‌‌اش‌هویدا میشود،اگر‌باما‌مانده‌بود... صحبت‌هایم‌بااوعمیق‌ترمیشد حتماجنبه‌ےعقیدتےو،روحے هم‌پیدامیکرد،در‌این‌زمینه‌به‌بودنش ‌احتیاج‌دارم... این‌حسرتےاست‌که‌جهاد‌هم‌داشته فاطمه‌برایمان‌میگوید جهاد‌میگفت‌خواهربه‌جان‌تو اگر‌بابابودچه‌کیفےمیکرد،چقدر‌از‌این موضوع‌خوشحال‌میشد‌که‌میدید‌ما شخصیتمان‌پخته‌ترشده‌و‌آگاه‌تر شده‌ایم‌‌وبااو‌صحبتهای‌جدی‌تر میکنیم،بعد‌توضیح‌میدهد، چون‌موقع‌شهادت‌حاج‌عماد ما‌هنوزکوچک‌تربودیم،خصوصاجهاد  میخواهیم‌خاطرات‌بیشتری‌از‌ پدرتان‌بگوید یادآورےمیکندکه‌چطور‌پدرش‌، یکبار‌موقع‌امتحانات‌به ‌دادش‌رسید امتحان‌درس‌مدیریت‌ (سال‌اول‌رشته‌ی‌علوم‌سیاسی)‌ داشتم‌،پیش‌تربه‌او‌نگفته‌بودم پدر‌کتاب‌امتحانی‌را‌،از‌من‌گرفت‌و خودش‌خلاصه‌اش‌کرد بعداز‌من‌خواست‌به‌یکی‌ازمراکز ‌کارش‌بروم آنجا‌روی‌یک‌تخته‌برایم‌کل‌متن‌را ‌تشریح‌کرد طوری‌که‌فرداآماده‌بودم‌امتحان‌بدهم وهمینطورهم‌شد این‌خاطره،‌فاطمه‌را‌یادویژگی‌خلاقیت پدرش‌می‌اندازد‌که‌دغدغه‌ی ‌دائمی‌اش‌‌بود وقتی‌از‌او‌می‌پرسیدم‌کتاب‌درسی‌این درس‌یااین‌دوره‌کجاست‌می‌گفت‌ اومتن‌ویژه‌ی‌خودش‌را‌دارد او‌همیشه‌می‌خواست‌چیزی‌بر‌چیزهای دیگربیفزایدو‌همین‌جوهره‌ی ‌عمادمغنیه‌بود بعد‌ادامه‌می‌دهد،البته‌خیلی‌شیرین‌و‌ قشنگ‌هم‌می‌افزود "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
•🔗🌷• +فاطمه‌عمادمغنیه‌خواهرشهید‌جهاد فاطمه‌چند‌لحظه‌ای‌سکوت‌می‌کندو بعدش‌یک‌جریان‌دیگریادش‌می‌آید از،اول‌تاآخرجشن‌ازدواج‌ِمن حضور‌داشت چندتایی‌عکس‌بامن‌انداخت ولی‌من،‌این‌قدرنگران‌سلامتی‌اوبودم که‌فراموش‌کرده‌بودم‌عروسم!! مدام‌حواسم‌به‌او‌بودو به‌بقیه‌ی‌‌حاضران‌تا، کسی‌از‌اوعکسی‌نگیرد! همینطور‌که‌حرف‌می‌زدیم‌فاطمه توانست‌بالاخره‌یک‌یادگاری‌ویژه ازپدرش‌پیداکند آمدپیش‌ما،‌بعدش‌یک‌تماس تلفنی‌گرفت‌و ‌گفت‌می‌رود‌و‌یک‌مجلدقرآن‌کریم که‌در‌اتاق‌خواب‌شهید‌جهاد ‌بوده‌،می‌آورد! این‌قرآن‌هدیه‌ی"آقا"به‌پدرم‌بود... "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🔗🌷• +فاطمه‌عمادمغنیه‌خواهرشهیدجهاد بعد‌ازذکر‌چند‌غذای‌لبنانی‌که‌پدرش آنهارا‌دوست‌داشت‌می‌گوید، خیلی‌ازسیگاروقلیان‌متنفربود! عاشق‌موسیقی‌بود،البته‌طبعاعاشق مقاومت‌هم‌بود موسیقی‌خاصی‌نه! از‌موسیقی‌خوب،خوشش‌می‌آمد! خیلی‌ساز‌ویولن‌رادوست‌داشت فاطمه‌تأکیدمی‌کندکه‌شهادت، باعث‌تمام‌شدن‌رابطه‌اش‌باپدرش‌و حتی‌با‌برادرش‌نشده‌است حضورشان‌راهرروز،حس‌می‌کنم آنهازنده‌اند[ولی‌به‌قول‌قرآن]‌ما حس‌نمی‌کنیم،من‌به‌این‌یقین‌دارم بعد‌ادامه‌می‌دهد یک‌روز[بعدازشهادت‌پدرم]‌برایم سؤالی‌اعتقادی‌پیش‌آمده‌بود‌که باید‌جوابش‌را‌پیدا‌میکردم باپدرم‌حرف‌زدم‌و‌جواب‌را از،زبان‌شخص‌دیگری‌گرفتم روح‌عماد‌مغنیه‌را‌می‌شد‌در‌جواب‌دید می‌گوید،بارهاخوابش‌را‌دیده‌ام‌و بااوحرف‌زده‌ام‌و‌صورتش‌را‌بوسیده‌ام... "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
•🔗🌷• +فاطمه‌عمادمغنیه(خواهرشهیدجهاد) فاطمه اذعان می‌کند که به واسطه‌ی دختر عماد مغنیه‌ بودن احساس مسئولیت می‌کند دائما باید سخاوتمند باشم باید عشق به مردم را بلد باشم نباید زود عصبانی شوم باید دائما با مردم در ارتباط باشم و با آنها بگویم و بشنوم می‌پرسم اگر می‌شد یک بار دیگر با پدرت بنشینی چه می‌گفتی؟ جواب می‌دهد خیلی دوست می‌داشتم که با او در موضوعات فرهنگی حرف بزنم شاید به این دلیل که من دوست دارم جامعه‌مان مشخصا در این زمینه پیشرفت کند دوست دارم فرهنگ جایگزینی داشته باشیم که بتوانیم با آن در مقابل فرهنگ غرب بایستیم اگر می‌شد، با او درباره‌ی این صحبت می‌کردم که چطور حوزه‌های علمیه بیشتر با واقعیت زندگی ما مرتبط باشند و اینکه چطور دروسی که در آن ارائه می‌شود روان‌تر باشد و نزدیک‌تر به فهم عامه‌ی مردم … +حتی بعد از شهادتش هم، هنوز امنیتی را که وجود پدر به دخترش می‌بخشد حس می‌کند! در حضورش و در غیابش احساس امنیت می‌کردم و می‌کنم حس می‌کنم دشمنم طعم آرامش را نخواهد چشید گفتگویمان با فاطمه با این جمله به پایان می‌رسد از او تشکر می‌کنیم! با لهجه‌ی محلی لبنانی می‌گوید یه لحظه صبر کنین، هنوز ازتون پذیراتی نکردم اصرار می‌کند از خرمای خشک و گردو بخوریم بعد با لبخندی که خیلی شبیه لبخند حاج عماد است بدرقه مان میکند. "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🔗🌷• +خواهرشهیدعمادمغنیه‌: مادرم حدود 5 ماه پیش خواب دید در یک مراسم عزاداری، عماد کوله ای پر از مهمات در دست دارد! از وی پرسید با این بسته به کجا می رود؟!عماد جواب داد… عازم مصرم …‌! برای پیروزی جوانان به قاهره می روم. "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
•🔗🌷• +✍سیدمحمدموسوی اوایل دهه هشتاد ۸۰ میلادی بود نشسته بودم و خیابان را نگاه می کردم . دیدم عده ای اسلحه به دست ، دارند جوانی را دنبال می کنند . سریع جوان را صدایش کردم و گفتم :بیا داخل خانه ما، اینجا پیدایت نمی کنند .سریع آمد داخل و در را بستم . اوضاع امنیتی اصلا مناسب نبود ، برای همین ،شب را هم ماند پیشمان .فردا صبح ، از ما تشکر کرد و رفت . پانزده سال بعد ، مشغول کارهای روزانه ام بودم که دیدم در می زنند . رفتم دم در ، دیدم مرد میانسالی با ریش و قیافه مذهبی جلوی در ایستاده است، نشتاختمش، قضیه را که برایم تعریف کرد یادم افتاد ، این همان جوان فرادی ۱۵ سال قبل است ، آمده بود از من تشکر کند .دعوتش کردم داخل و شروع کردیم به صحبت .از میان صحبت هایم فهمید پسرم می خواهد قایقش را بفروشد ، ولی مشتری ندارد . پسرم ماهیگیر بود .صحبت هایمان که تمام شد ، دوباره تشکر کرد و رفت . بعدتر فهمیدم رفته پسرم را پیدا کرده ، پول قایق را به او داده و قایق را هم تحویل نگرفته است. "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
•🔗🌷• +✍سیدمحمدموسوی برای اولین بار بود که با حاج رضوان کار می کردم . فکر میکردم با یک نظامی خشک و خشن روبرو شوم . وقتی دیدمش و چند روزی با هم کار کردیم ، فهمیدم که چقدر اشتباه می کردم . خیلی متواضع بود و اهل شوخی و خنده . به ظاهرش هم خیلی اهمیت می داد . آن قدر خوش لباس بود که بعضی از بچه ها در لباس پوشیدن از او تقلید می کردند . مسوولیت ها و کارهایش را که میشنیدی فکر می کردی با یک نظامی خشک و خشن یا شخصیت امنیتی بی عاطفه روبرو میشوی ، ولی وقتی از نزدیک می شناخت اش ، تعجب می کردی که اصلا چنین شخصیتی چرا نظامی شده است اگر نمی شناختی اش ،فکرش را هم نمی کردی که این ، همان عماد مغنیه ای است که برای اولین بار اسرائیل را شکست داده . فرمانده همه مان بود ،اما نه از آن فرماندهانی که به شان قربان نگویی ناراحت می شوند . حتی انتظار نداشت جلوی پایش بلند شویم .بیشتر رفیقمان بود تا فرمانده مان… "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
•🔗🌷• +✍سیدمحمدموسوی سال ها بود که فعالیت های اجتماعی گسترده ای داشتم ، آمد پیش من و پیشنهاد داد که برای حدود ۵۰ پسر و دختر ، مراسم عروسی دسته جمعی بگیریم . پیشنهادش را پسندیدم و با هم به توافق رسیدیم . خودش بر ریزترین جزئیات نظارت می کرد . حتی حواسش به جنس روصندلی ها و بشقاب های روی میز هم بود . آن موقع نمی شناختمش. چهارسال بعد شناختمش ، بعد از شهادتش! "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
•🔗🌷• +✍سیدمحمدموسوی گفته بودند شب با حاج رضوان جلسه داریم . اسمش را شنیده بودیم، اما هیچ کداممان تا آن موقع ندیده بودیمش . شام را که خوردیم ،دیدیم یک نفر از رزمنده ها جلوی ظرفشویی ایستاده و دارد ظرف خودش را می شوید . ما هم از موقعیت سوء استفاده کردیم و همه ظرف هایمان را گذاشتیم جلویش و رفتیم پی کارمان . لبخندی زد و شروع کرد به شستن . دانه دانه شان را شست .جلسه که شروع شد ، فهمیدیم ظرف های آن شب همه مان را حاج رضوان شسته . کارمان را به روی هیچ کداممان نیاورد ، هیچ وقت … "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
•🔗🌷• سازمان ما به فرد بستگی دارد... این فرد باید توانایی های ویژه ای داشته باشد، از قضاوت، درک و مدیریت گرفته تا مبارزه فردی… "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
•🔗🌷• +✍سیدمحمدموسوی بیشتر روزهای جنگ را در اوج گرمای تابستان روزه گرفته بود ،سیدحسن هم ۳۰ روزی می شد که روزه دار بود ، ماه رمضان نبود ،برای پیروزی بر اسرائیل روزه می گرفتند! رابطه اش با سید حسن نصرالله، خیلی فراتر از رابطه سازمانی بین دو مسئول در حزب الله بود ، خیلی با هم رفیق بودند ، خیلی . یک روح بودند در دو جسم . می گویند در اتاق کار سید ، تصویری از عماد هست که زیرش نوشته شده،خون تو هرگز هدر نخواهد رفت … "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🔗🌷• رابطه‌اش با سیدحسن نصرالله، خیلے فراتر از رابطه سازمانے بین دو مسئول در حزب‌الله بود، خیلے باهم رفیق بودند، خیلے …‌! یک روح بودند در دو جسم …‌! مے‌گویند در اتاق کار سید، تصویرے از عماد هست که زیرش نوشته شده: خون تو هرگز هدر نخواهد رفت! "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
•🔗🌷• اشعه مستقیم آفتاب می‎ گداختش میدانست که پدر هم در زیر همین گرمای طاقت فرسا مشغول به کار است،با ارّه ای نسبتاً بزرگ به جان درختان خشک و بر زمین ریخته باغ افتاده بود، صاحب باغ که آمد از کار دست کشید و به تنه کوچک درخت پرتقال تکیه زد و نگاهش را به سمت او روانه ساخت با این که هوا گرم است امّا خوب کار کرده‎ای... آفرین در این دو ماه چهره باغ عوض شده... می‎ دانم کم است‌می‎ دانم‌امّا چه می شود کردبیا بگیراین هم دستمزد این مدّت عمادمغنیه به آرامی جلو رفت و از صاحب باغ تشکر کرد! از باغ که بازگشت مستقیم رفت پیش روحانی روستا و گفت: می‎ دانم کم است، امّا با خودم عهد بسته بودم همه دست‎مزدم را بدهم به شما که برای ساخت مسجدِ روستا خرج کنید... "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
•🔗🌷• کارش در حزب‌الله زیاد شده بود و کمتر میدیدمش دلم برایش خیلے تنگ شده بود میدانستم که او هم همینطور است یکے از همان روزها بود که آمد پیشم و یک جلد «نصایح الشیعه» به من هدیه داد، بازش کردم صفحه اولش نوشته بود : این کتاب را به همسر عزیزم هدیه میکنم،باشد که رودخانه عشق و ایمان همیشه در قلب هایمان جارے باشد دوستدارت عماد …‌! "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🔗🌷• 🏷 شهید حاج قاسم سلیمانی: دشمن می‌داند، اما باید با جدّیت بداند که قصاص خون عماد مغنیه، شلیک موشک و کشتن یک نفر نیست قصاص این خون‌ها، نابودی رژیم صهیونیستی است و دشمن می‌داند که این، یک امر حتمی است. این وعده الهی است که حتماً تحقق پیدا خواهد کرد. "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🔗🌷• 🏷 شهید حاج قاسم سلیمانی: من با شهادت عماد مغنیه یاد مالک اشتر می افتم چرا که شهادت او عالمی را ویران و دنیایی را خوشحال کرد،عالم اسلام را در اندوه برد اما موجب شادی دشمن شد .. ولی مهم این است که اسلام یک قدرت مولد دارد؛ درست است که عماد مغنیه یک شخصیت غیر قابل تکرار در نوع خود است اما اسلام پیوسته شخصیت های بزرگی را تربیت و عرضه کرده و این راه به پایان نمیرسد.🍁 "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
•🔗🌷• در نبردهای قهرمانانه حزب الله با ارتش اشغالگر رژیم اسراییل در سال ۲۰۰۰ که منجر به آزادی جنوب لبنان شد نقش شهید حاج عماد معجزه‌آسا بود!! در همین عملیات‌ها بود که برادرش به نام «جهاد مغنیه» به شهادت رسید و این شهادت به او روح والاتری برای ادامه مبارزه اعطا کرد .. و پس از شهادت برادرش ، نام پسرش را جهاد گذاشت ..🌸'!(: "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
؛ " یـا عمــاد مـن لا عمــاد له.. "
•🔗• بیشتر روزهای جنگ را در اوج گرمای تابستان روزه گرفته بود، سیدحسن هم ۳۰ روزی می شد که روزه دار بود، ماه رمضان نبود، برای پیروزی بر اسرائیل روزه می گرفتند..! رابطه اش با سید حسن نصرالله، خیلی فراتر از رابطه سازمانی بین دو مسئول در حزب الله بود، خیلی با هم رفیق بودند، خیلی.. یک روح بودند در دو جسم! می گویند در اتاق کار سید ، تصویری از عماد هست که زیرش نوشته شده، خون تو هرگز هدر نخواهد رفت…(: +سیدمحمدموسوی✍🏻 "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
_
* جهاد فرزند کیست؟ حاج عماد را بیشتر بشناسیم🌱! خلاصه ای از زندگی خانواده مغنیه✨️ حاج فائز مغنیه از اهالی شهرک «طَیردِبّا» در حومه شهر صور در جنوب لبنان بود. در دوران جوانی شغل اغذیه‌فروشی را پیشه خود کرده بود، وی از مبارزان حزب الله و فعالان جبهه مقاومت به شمار می آمد، حاج فائز با بانو آمنه سلامه ازدواج کردند که ثمره این ازدواج سه پسر به نام‌های عماد، جهاد، فؤاد و دو دختر به نام های ناهده و زینب بود. خانواده مغنیه از شیعیان لبنان و خانواده ای متدین بودند . جهاد در سال ۱۳۶۳ شمسی در عملیاتی علیه رژیم اشغالگر به شهادت رسید و فواد دیگر برادر عماد در یک عملیات جاسوسی توسط نیروهای موساد به شهادت رسید،.. ● اما عماد مغنیه خانواده عماد مغنیه پس از مدتی از صور به جنوب بیروت نقل مکان کردند و در این منطقه بود که عماد، تحصیلات ابتدایی و دبیرستان خود را گذراند و پس از آن به دانشگاه امریکایی بیروت (AUB) وارد شد. او در سن ۱۶ سالگی به جنبش فتح پیوست و به دلیل رشادت ها و توانایی هایی که از خود نشان داد به عنوان محافظ شخصی یاسر عرفات انتخاب شد؛ با تشکیل حزب الله.. ادامه دارد . "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
* جهاد فرزند کیست؟ حاج عماد را بیشتر بشناسیم🌱! خلاصه ای از زندگی خانواده مغنیه✨️ حاج فائز مغنیه از
~ جهاد فرزند کیست؟ حاج عماد را بیشتر بشناسیم🌱 . قسمت² با تشکیل حزب الله در سال ۱۳۶۲ شمسی، عماد مغنیه همانند حجت الاسلام سیدعباس موسوی دبیر کل وقت حزب الله و همچنین سیدحسن نصرالله از جنبش امل خارج شده و به حزب الله پیوست . عماد پس از اجرای چندین عملیات موفقیت آمیز به عنوان فرمانده گارد حفاظت مقامات بلندپایه حزب الله منصوب شده و پس از آن به عنوان مسوول عملیات ویژه حزب الله انتخاب شد. اما این چریک نامدار اسلام چه کرد که ۳۰ سال تمام سازمان های اطلاعاتی، جاسوسی آمریکا و غرب و اسرائیل و حاکمان کشورهای مرتجع عربی در پی او منطقه به منطقه روز و شب در جست وجو بودند؟ تا جایی که حتی FBI جایزه ای ۲۵ میلیون دلاری برای به دام انداختن او چه زنده و چه مرده انتخاب کرد !! ادامه دارد.. "📻" ¦ᎫᎯᎻᎯᎠS᥆ᏞᎥᎷᎯNᎥᎬ¦