بخش دوم؛ چشمم از روی دانه‌های انار غرق در سرخابه‌ی توی کاسه سُر خورد به صورت نه‌ماهه دخترکم که روی میز جلویم غرق در خواب ناز بود. دستم رفت به ردّ خون دَلَمه بسته زیر تیغه بینی‌اش.خون کهنه ماسید روی شیارهای اثرانگشتم. از انگشت‌ خونی‌ام ترسیدم. انگشتی که برای روایت اقتدار مردم غزه، قلم نزده بود. حتی از مظلومیت‌شان هم دم نزده بود. انگشتی که ساکت بود و زخمی از میدان جنگ برنداشته بود. از انگشتم ترسیدم که نکند ردّی از خون مظلوم بر تنش باشد و وبال گردنش. چند لحظه پیشتر، بالای سر طفلکم ایستاده بودم که زیر چیلیک چیلیک فلاش دوربین گزارش‌گر جلسه با صورت به زمین افتاد. سوژه‌ی مرتبط و نمکینی شده بود برای ثبت گزارش جلسه مادران نویسنده و روایت‌گر. از دوربین‌های بی‌احساس که توقعی نیست!خبرنگارهای غزه چه دلی دارند در ثبت آن لحظات خونین و غم‌بار؟! زهرا قُبِیسی دست برد به چفیه‌ای که از روی چادر شانه‌هایش را بغل گرفته بود و به عربی گفت: «ما وقت زیادی نداریم... باید بدانیم که هر یک دقیقه زمانی را که از دست می‌دهیم بهایش را مستضعفان در کل جهان می‌دهند و دلیلی برای تاخیر در ظهور امام زمان(عج) است. آن زنان اسیر فلسطینی، بحرینی و امثال این‌ها که تحت بدترین شکنجه قرار گرفته‌اند.  اگر کم‌کاری کنیم، به همه مستضعفان عالم که در رساندن این پیام به آن‌ها کوتاهی شده، مدیونیم.» نگاهم را از امتداد میز باریک و دراز مارپیچ کنفرانس می‌گیرم. ماری که از ابتدا دور قلبم پیچیده بود، با جمله آخر حلقه را تنگ‌تر کرد تا حضورش را با دردی سنگین در قفس سینه‌ام احساس کنم. برق نگاهش موقع ادای این کلمات جور دیگری بود. انگار داشت با خودش صفحات پر افتخار مُضیف حاج قاسم و حمایت از زنان آزاده یمنی و لبنانی و فلسطینی را مرور می‌کرد: «ما باید طوری کار کنیم که بتوانیم گزارش کار آن را به محضر حضرت و شهدای جمع نخبگانی که در کنار حضرت حجت هستند ارائه کنیم. حاج قاسم، عماد مغنیه و باقی شهدای پیشتاز مقاومت. آن زمان است که باید گزارش‌مان را پشت سرمان مخفی کنیم.» فیلمبردار و عکاس مشغول جمع کردن ابزار کارشان بودند، با آن‌ فلاش‌های لاینقطع، گزارش پر و پیمانی از جلسه توی حافظه دوربین‌هاشان جا خوش کرده بود. ولی من وارفته روی آخرین صندلی چرخدار حلقه مارپیچ، در ذهنم با بغض، صفحات خالی و خط‌خطی گزارش کارم را ورق می‌زدم و زیر لب نام زیبای حک‌شده روی استکان چای‌ را تکرار می‌کردم: «یا فاطمة الزهراء» در جان و جهان هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن می‌گوید، از آفاق تا انفس...🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane https://ble.ir/janojahan https://rubika.ir/janojahaan