به حق انوارش از رحمت تجلی کرده در دنیا که دنیا زین تجلّا شد بسان جنت الاعلی مدینه نورباران شد فلک آیینه بندان شد و عیدانه فراوان شد که تا باشد چنین بادا فروغ جلوه ی سرمد شکوه و فرِّ او بی حد به نورش خیره شد آدم به حیرت آمده حوا شکوه و فَرّش از زهرا به عصمت زینب کبری کمالش برتر از هاجر به عفت مریم عَذرا به مدحش در کفم هر دم قلم از شوق می رقصد به وصف نام او صفحه تلاطم کرده چون دریا شنیدم این روایت را نگر اوج عنایت را که پیر سیدی دانا ز احوالش چنین گفتا به صد ایمان دو صد باور به شهر پاک پیغمبر تشرف یافتم یک شب ز لطف ایزد دانا سراپا طَیب و طاهر شدم از لطف حق زائر قبور جمله پاکان را و خاصه حضرت طاها به شوق دیدنش هر دم بسی من جست و جو کردم که تا شاید بیابم من مزار حضرت زهرا یکی می گفت قبر اوست بین منبر و محراب یکی گفتا مزارش را نمایی در بقیع پیدا توسل کردم از شوقش گرفتم باز دامانِ جناب احمد و محمود ابوالقاسم محمد را که آگه کن مرا ای جان ز قبر اطهر زهرا به جان تو نگویم با کسی من سِرِّ آن اصلا همان شب با دلی مضطر نهادم سر چو بر بستر به حال خواب دیدم حضرتش در عالم رویا جمالش پاک و رخشنده بسان خورشید تابنده بفرمودی مرا آندم امیر و سید بطحا که راز قبر او مستور باید تا ابد مانَد که این دستور می باشد به امر خالق یکتا اگر خواهی شوی زائر به قبرش طیب و طاهر مسافر شو ز شهر من به سوی شهر قم آنجا زیارت کن تو آن قبری که باشد قبر معصومه و می باشد زیارتگاه آن صدیقه ی کبری مزارش شد تجلی گاه قبر حضرت زهرا به قم پیداست آن قبری که این جا هست ناپیدا کریمه طاهره صدیقه و مرضیه ی والا رشیده فاضله معصومه ی والای بی همتا به محشر شافع عالم به جنت کوثر و زمزم به طور موسی کاظم رضا و او ید بیضا کمالش هست پاینده مسیحا از دمش زنده ز فیض قدسی اش در قم چنین فیضیه شد برپا حریمش کعبه جان ها که پروده چه انسانها بروجردی و شیخ عباس و فاضلها و بهجتها چنان اندر کویر قم شدم مجنون سردرگم به عشق او دوصد مجنون و مجنونش دو صد لیلا جهان از مِهر او روشن کویر از مقدمش گلشن چه دختر مادر باران چه مادر بانوی دریا @javadkarimzadeh