تهاجم جواد نعیمی زن، با بهره‌گیری از تکه‌های پارچه، کاموا، نخ و چند دکمه؛ عروسک پارچه‌ای قشنگی برای دخترش درست کرد و با شادمانی آن را به دست او داد. دخترک مشغول بازی با عروسکش شد. مادرش هم برای پختن غذا به آشپزخانه رفت. او هر از گاهی سری به اتاق می‌زد تا ببیند دختر کوچک و نازش چه می‌کند. یک‌باره چشمش به سایه‌ی سیاه دستی افتاد که یک عروسک فرنگی را به فرزندش نشان می‌داد! دخترک معصوم با دیدن رنگ و لعاب‌های عروسک تازه، عروسک سنتی‌اش را رها کرد و به سوی آن دوید! مادر، آهی کشید و از شدت ناراحتی به خود لرزید و ظرفی که در دستش بود، به زمین افتاد و شکست! لحظه‌ای بعد هم، مادر بی‌درنگ قطره‌های مرواریدگونه‌ای را که در گوشه‌های چشمانش جمع شده بود،پاک کرد!