یک گزارش استثنایی! گزارش گر استثنایی: جناب الاغ! شما به عنوان وسیله ی نقلیه‌ای که در گذشته‌ها و البته گاهی هم حالا، در جابه‌جا کردن کالاها و حمل‌ونقل آدم ها نقش اساسی داشته‌اید، ممکن است بفرمایید در حال حاضر چه احساسی دارید؟ الاغ استثنایی: بله. با عرض عرعر خدمت آن سرور! باید بگویم که خیلی خوش حال هستم از این‌که دیگر مجبور نیستم بلانسبت شما، تنِ‌لشِ بعضی از آدم ها را تحمل کنم و غُرغُرها و بداخلاقی های شان را بشنوم و مرتب وسایل آن ها را از این طرف به آن طرف بکشم. برای شما آدم ها هم متأسفم که خرِ به این خوبی و کم‌خرجی را کنار گذاشته‌اید و رفته‌اید چند همیان پول به ماشینی مثل «ژیان» داده‌اید یا پریده‌اید توی «پراید»، یا خودتان را چسبانده‌اید به فرمان «پیکان» و یا شبانه‌روز بدو بدو کرده‌اید تا به «دوو» برسید. یا به دیگر ماشین های کذایی و آن چنانی فکر کنیدذو تازه همین‌که به این وسایل نقلیه دست یافته‌اید، به شرّ تهیه ی لوازم یدکی و بنزین و دزدگیر و... برای آن ها درمانده‌اید و برای این که بالاخره ماشین داشته باشید، مجبور شده‌اید یکی توی سر خودتان بزنید و ده تا توی سر ماشین تان. در حالی که ما الاغ ها، بدون نیاز به یدک و فقط با مختصری کتک! و اندکی کاه و جو، حاضر بوده‌ایم برای تان بارکشی کنیم. امّا شما عارتان آمده و ما را از زندگی و کارتان کنار گذاشته‌اید. خوب، نتیجه هم همین شده است که حالا می‌بینید! گزارش گر استثنایی: جناب محترم الاغ! بسیار سپاس گزارم از این‌که تنها با یک سئوال که ما از شما پرسیدیم، به بقیّه ی سئوال های مان هم پاسخ دادید. اما به عنوان آخرین سئوال بفرمایید چه پیامی برای خواننده گان و بیننده گان و شنونده گان عزیز دارید؟ الاغ استثنایی: درست است که من خرم و «خر» یعنی بزرگ، امّا در عین حال من کوچک تر از آنم که به شما آدم های فهمیده و دانا پیام بدهم. ولی به خاطر این‌ که سئوال شما را بدون جواب نگذاشته باشم، از همان چیزی که خود شما آدم ها به آن اعتراف دارید، استفاده می‌کنم و از زبان یکی از شاعران خودتان می‌گویم که: گاوان و خران بار بردار به ز آدمیان مـردم آزار گزارش گر استثنایی: دست شما درد نکند! امیدوارم که همیشه الاغ بمانید و هیچ‌وقت هوس نکنید که آدم بشوید. چون آدم شدن واقعاً کار بسیار سختی است!