این روزها...
سوکمندانه این روزها، گروهی را می بینیم که همواره از دست همهچیز و همهکس مینالند و آستین اندوه به چهره میمالاند! اصلا انگار ندیدن خوبیها هنر است! انگار که انکار آفتاب برای ما عظمت و بزرگی به ارمغان میآوَرَد!
گویا نگاه به برخی نقطههای نا روشن؛ برای برخی عادت شده است! گویا غر و لُند کردن و سیاه نمایی نشانهی شخصیت و روشنفکری به شمار میرود! گویا مخالف جلوه دادن خویش برای بعضیها مایه افتخار شده! انگار که هیچ چیز خوب، هیچ نقطهی روشن، هیچ نشانهی پیشرفت و پیروزی، در هیچ جا وجود ندارد! مظلوم نمایی و گرفتن ژستهای ویژه هم برای برخی مُد حق به جانب انگاری و خود بزرگ بینی به شمار میرود! فکر میکنند با دندان قروچههای مثلا ادبی یا هنری به جلوه گری و دلربایی میپردازند. میخواهند بگوین که فقط آنها همه چیز میدانند و بسیار میفهم اند اما دیگران هیچ نمیدانند و هیچ آگاهی ندارند!
آخر چرا هماره باید عینک بدبینی و بدخواهی و بدانگاری به دیده های خودمان بزنیم؟! همهاش آیهی یأس بخوانیم و هرگز به آنسوی بازیهای عالَم نگاه نکنیم؟!در حالی که عشق با ماست . ایمان هوای مان را دارد. کبوتر امید بالای سرِ ما؛ در پرواز است و بسیاری از مردم دنیا به ما چشم دوختهاند. دست کم نگاهی به داشتههای شخصی خویش بیندازیم. از تندرستی گرفته تا تلاش های معنوی، تا مهر به میهن، تا عشق به ایمان و آرمان. تا همهی خجستهگیهای دین والای اسلام، تا همهی زیبایها و برجستهگیهای ایران... به حقایق با دیدهی تأمل بنگریم.
باور کنیم که توان ما، فزونتر از میزان تصورمان است. باور کنیم که داشتههای دیگران در برابر دارندهگیهای ما، بسیار اندکتر است... پس: چشمها را بشوییم و جور دیگر ببینیم. باور کنیم که اینطوری حال و روز خودمان هم بسیار بهتر میشود و دیگران هم بسی بهتر به ما مینگرند. فریاد همهی ذرات وجود را هم بشنویم که میگویند:« بیایید احیاگر نیکیها باشیم!»
#جواد_نعیمی