#فصل_پانزدهم
#فرشته_ها_هم_عاشق_میشوند
#پارت_دویست_وشصت_ودو
ببین فرشته باید واسه شوهرت شرط بزاری خونه نزدیک فرزانه برات بگیره حالا اگه اول تو شوهر کرده بودی باید برای شوهر فرزانه شرط میذاشتیم تقصیر خودته شوهر نمیکنی دل نمیکنی از این خونه دل نمیدی من دل نمیدهم دل من که مدتها پیش رفته بود دیگر اختیارش هم داشت از دست من در میرفت دل میرود ز دستم صاحب دلم خدا را دردا که راز پنهان خواهد کارا عاشق که شدی دلتان را ببرید پیش عقلتون قایم کنید خوب موقع این جمله از زبان مادر خانم افتخاری به دادم رسید همان موقع که جلو رفتم داشت مرا هم با خودش میبرد کار راحتی نبود قایم کردن دلت چموشی که بیمحاب مرا میکشان سمت او و هرجایی که او بود پشت عقلی که از من میخواست تا آن دو واحده درسی مشترکم با او را جابجا کنم اما اگر میتوانستم تصور کنم بزرگترین لذت آن روزهایم لذت همنشینی در یک کلاس با امیر لذت احساس حضورش و طنین دلنشین صدایش را که هر از چند گاهی در کلاس به گوش جانم مینشست از خود طریق کنم مگر میتوانستم اگر اراده و اختیاری داشتم در برابر این جاذبه جادویی مگر میشد مقاومت کرد مگر من میتوانستم و من توانستم با حذف خودم از آن دو کلاس همه لذتش را دادم و دلم را رها کردم از این حصار و بیارادگی اولها احساس میکردم با این کارم دریچه تمام دلخوشی و لذتهای دنیا بریان بسته شد دیگر هفته را به چه امیدی سر کنم وقتی دوشنبه و چهارشنبهاش با امیر در یک کلاس نمینشینم اما بسته نشد درهای لذت دنیا برویم زخم عمیق را وقتی جراحی میکنی اولش خیلی سخت است تمام وجودت دردی که از شدت آن به خودت میپیچی اما بعد از مدتی دردت التیام مییابد و آرام میشوی اما آرام نشده بودم یعنی هنوز آتش عشق در وجودم بود ولی اجازه نداشتم اما این کار تا آن روزها هرگز نفهمیده بودمش پیامبر اکرم فرمود کسی که نظر به نامحرم را از خوف خدا ترک کند خداوند به او ایمان عطا میکند که شیرینیش را در قلبش مییابد
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/kafekatab