ا ﷽ ا ؟ از وقتی بچه مدرسه‌ای شدم و یکی یکی به کتابهای درسی‌ام اضافه شد، احساس می‌کردم چقدر چیز توی عالم هست که من از آنها بی‌خبرم . مطالب که سخت‌تر و بیشتر می‌شد احساس دانایی و نادانی بیشتری پیدا می‌کردم. اما این وسط بعضی از کتاب‌ها را جور دیگری دوست داشتم و با دقت بیشتری می‌خواندنشان یکی از آن کتابها ،کتاب تاریخ بود. هرچقدر از جغرافیا و مدنی فراری بودم ، ولی تاریخ را دوست داشتم . اما همیشه یکی از سوالات پرتکرار ذهنی ام در وقایع تاریخی این بود که پس مردم کجا بودند؟ مردم کجا بودند وقتی آقامحمدخان قاجار داشت از کشته‌ها ،پشته می‌ساخت؟ مردم کجا بودند وقتی شیخ فضل‌الله نوری را داشتند به دار می‌آویختند؟ مردم کجا بودند وقتی امریکائی‌ها داشتند یک آدم بی سواد قلدر را شاه مملکت می‌کردند؟ اصلا در بزنگاههای تاریخی مردم کجا بودند؟ و به قدر درک و سواد کودکانه‌ی خودم مردم را مسئول می‌دانستم و همیشه با خودم فکر می‌کردم ما مردمِ کتابهای تاریخ آینده‌ایم. به جای آنکه از آنها بپرسم که کجا بودند از خودم بپرسم که در تاریخی که در مملکتم و دنیای اطرافم در حال رقم خوردن است من کجا ایستاده‌ام؟ ما مردم عادی برای حضورمان در تاریخ مسئولیم و مهم است کدام طرف ایستاده باشیم. و حالا این چند خط پر از همبستگی و همدلی پدرانه رهبر فرزانه‌ام تکلیف مرا باخودم روشن می‌کند ... مهم نیست کی باشی. کودک باشی یا بزرگ زن باشی یا مرد باسواد باشی یا بیسواد استاد باشی یا دانشجو مسلمان باشی یا غیر مسلمان فقط کافی ست در بزنگاه‌ها طرف درست ماجرا ایستاده باشی تشخیص این درستی هم برمی‌گردد به میزان حریتت. به انداره‌ی انسانیتت و شرافتت فرقی هم نمی‌کند اهل کدام جغرافیا باشی. کم کم زندگیت هم سمت درستی می‌رود. خودمانی