ا ﷽ ا به بچه ها قول داده بودم نمیتوانستم زیرش بزنم قرار بود ماه مبارک یک شب بعد افطار ببرمشان پارکی، بوستانی برای بازی و هوا خوری چون از صبح تا بعدازظهر هم دنبال کاری بیرون رفته بودم حال بوستان نداشتم اما ظاهرا چاره ای نبود و باید به قولم عمل میکردم در معیت خاله فاطمه و بچه هایش سر ازبوستان هاشمی در آوردیم قرار شد کمی روی چمنها بنشینیم و کمی خوردنی خانگی بخوریم و بعد بچه ها هرکدام یک بازی سوار شوند و بستنی و تمام بچه ها هم خیلی ادا اصول درنیاوردند که یک بازی کم است و چیپس و پفک هم بخرید و.... اما نمیدانم چرا من از اول تا آخر احساس پینوکیویی را داشتم که با گربه نره و روباه مکار رفته اند شهربازی همه اش سعی میکردم گول آن دلقک صاحب سیرک را نخورم که یکهو گوشهایم دراز نشود بعد یک‌ماه روزه‌داری ، دوست داشتم شب عید فطرم جور دیگری باشد اما ... . با اینکه کلا دوساعت بیشتر آنجا نبودیم ولی به بچه ها خیلی خوش گذشت بزرگترها تاب اژدها سوار شدند و کوچکترها قصربادی ته تغاری هم از ذوق راه رفتن و غلتیدن روی چمنها از ته دل می‌خندید. دلم به همان خنده ها خوش است . خودمانی