🌷🌷🌷 داستان آموزنده عبید زاکانی موشها و گربه کرمانی از قضای فلک یکی گربه ، بود چون اژدها به کرمانا شکمش طبل و سینه‌اش چو سپر ، شیر دم و پلنگ چنگانا از غریوش به وقت غریدن، شیر درنده شد هراسانا سر هر سفره چون نهادی پای ، شیر از وی شدی گریزانا روزی اندر شرابخانه شدی ، از برای شکار موشانا در پس خم نموده بود کمین ، همچو دزدی که در بیابانا ناگهان موشکی ز دیواری ، جست بر خم می خروشانا سر به خم برنهاد و می نوشید ، مست شد همچو شیر غرانا گفت کو گربه تا سرش بکنم ، پوستش پر کنم ز کاهانا گربه در پیش من چو سگ باشد ، که شود روبرو به میدانا گربه این را شنید و دم نزدی ، چنگ و دندان زدی بسوهانا ناگهان جست و موش را بگرفت ، چون پلنگی شکار کوهانا موش گفتا که من غلام توام ، عفو کن بر من این گناهانا مست بودم اگر گُهی خوردم ، گُه فراوان خورند مستانا گربه آنموش را بکشت و بخورد ، سوی مسجد شدی خرامانا دست و رو را بشست و مسح کشید ، ورد میخواند همچو ملانا بار الها که توبه کردم من ، ندرم موش را بدندانا بهر این خون ناحق ای خلاق ، من تصدق دهم دو من نانا آنقدر لابه کرد و زاری کردی ، تا بحدی که گشت گریانا موشکی بود در پس منبر ، زود برد این خبر بموشانا مژدگانی که گربه تائب شد ، زاهد و عابد و مسلمانا بود در مسجد آن ستوده خصال ، در نماز و نیاز و افغانا این خبر چون رسید بر موشان ، همه گشتند شاد و خندانا هفت موش گزیده برجستند ، هر یکی کدخدا و دهقانا برگرفتند بهر گربه ز مهر ، هر یکی تحفه‌های الوانا نزد گربه شدند آن موشان ، با سلام و درود و احسانا عرض کردند با هزار ادب ، کای فدای رهت همه جانا لایق خدمت تو پیشکشی ، کرده‌ایم ما قبول فرمانا گربه چون موشکان بدید بخواند ، رزقکم فی السماء حقانا من گرسنه بسی بسر بردم ، رزقم امروز شد فراوانا بعد از آن گفت پیش فرمائید ، قدمی چند ای رفیقانا موشکان جمله پیش میرفتند ، تنشان همچو بید لرزانا ناگهان گربه جست بر موشان ، چون مبارز به روز میدانا پنج موش گزیده را بگرفت ، هر یکی کدخدا و ایلخانا دو بدین چنگ و دو بدانچنگال ، یک به دندان چو شیر غرانا 🔰داستان موش و گربه کرمانی عبید زاکانی نقدی بر حکومت امیر مبارزالدین محمد بن مظفر میبدی حاکم کرمان و یزد است. که  فردی تنومند و قوی بود ، خود را اهل شریعت میدانست ، و بسیار خونریز بود . طوریکه در توصیف وی شرح دادند در وسط نماز وقتی بهش خبر دادند تعدادی از مخالفانت را دستگیر کرده ایم با حرکت دست به بریدن گلو اشاره کرد و گردن مخالفان زده شد. بعد از فتح اصفهان و شیراز و تبریز و عراق ، سرانجام دو پسران وی که بیم قتل داشتند ،شاه شجاع  و شاه محمود علیه پدرشان توسئه می چینند و حکومت از دست وی می گیرند و میل بر چشمان وی کشیده کورش می کنند . موش توصیف شیخ ابو اسحاق والی فارس و اصفهان است که وقتی مست میشد هل من مبارز می طلبید . سرانجام در حمله محمد بن مظفر میبدی به شیراز کشته شد. عبید زاکانی و حافظ شیرازی هر دو در قرن هشتم زندگی می کردند حافظ در توصیف محمد بن مظفر میبدی  میگه: شاه غازی خسرو گیتی‌ستان آنکه از شمشیر او خون می‌چکید گه به یک حمله سپاهی می‌شکست گه به هویی قلبگاهی می‌درید از نهیبش پنجه می‌افکند شیر در بیابان نام او چون می‌شنید سروران را بی‌سبب می‌کرد حبس گردنان را بی‌خطر سر می‌برید عاقبت شیراز و تبریز و عراق   چون مسخّر کرد وقتش در رسید آنکه روشن بد جهان‌بینش بدو   میل در چشم جهان‌بینش کشید کاظم نادرعلی @khoshab1 Basiratkhoshab.ir