🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 ✍ مردی روستایی و فقیر به یک تاجر پیر بداخلاق بدهکار بود. او همچنین دختری زیباروی با خواستگاران فراوان داشت. روزی تاجر به جهت بدست آوردن دختر به مزرعه مرد فقیر رفت و او را تهدید به زندان کرد. او یک شرط گذاشت و گفت من یک ریگ سفید و یک ریگ سیاه از همین ریگ‌های کنار مزرعه در یک کیسه قرار می دهم: ۱) اگر دخترت ریگ سیاه را برداشت باید با من ازدواج کند. ۲) اگر دخترت ریگ سفید را برداشت بدهی تو را می‌بخشم و از ازدواج با دخترت نیز می گذرم. ۳) اگر دخترت از برداشتن یک ریگ امتنا کرد تو را زندانی خواهم کرد. سپس به سرعت دو ریگ سیاه برداشت و در کیسه انداخت. این اتفاق و تقلب تاجر از دید تیزبین دختر پنهان نماند. حال او چه باید بکند؟ از برداشتن ریگ امتنا ورزد و پدرش را در زندان اندازد؟ تقلب تاجر را رو کرده و او را عصبانی کند؟ ریگ سیاه را بردارد و به اسارت تاجر پیر متقلب تن در دهد؟ این‌ها راهکارهایی است که در نگاه اول به نظر می‌رسند. شما جای دخترک باشید چه می‌کنید؟ 💐💐💐💐💐💐💐💐💐 @khoshab1 Basiratkhoshab.ir