👈در خیابان مرد میانسالی جلو منو گرفت ، گفت: آقا ببخشید مادر من داخل آسایشگاه روبرو نگهداری می شود من روم نمیشه چشم در چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا این امانتی را اگه از قول من بهش بدهید خیلی لطف کردید. قبول کردم و کلی نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه پیر زن پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماست, گفت حامد پسرم تویی؟ گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت: حامد تویی مادر؟ دلم نیومد این سری بگم نه گفتم آره پیرزن داد زد میدونستم منو تنها نمی گذاری و شروع کرد با ذوق به صدا کردن پرستار که دیدی پسر من نامهربون نیست؟ پرستار تا امد گفت شما پسرشون هستید؟ تا گفتم آره دستمو گرفت گفت 4 ماه هزینه ی نگهداری مادرتون عقب افتاده باید تسویه کنید حالا از من هی غلط کردم واینکه من پسرش نیستم ولی دیگه باور نمی کردند آخر سر چک  نوشتم دادم دستش ولی ته دلم راضی بود که باز این پیر زن و خوشحال کردم هر چند که پسرش خیلی ... بود. امدم از پیرزنه خدافظی کنم تا منو دید گفت دستت درد نکنه پرداخت کردی 😳 رفتی بیرون به پسرم حامد بگو پرداخت شد  بیا تو مادر!!! 😆😆 @khoshab1