مولای من! از خویش نشانی بفرستید جان‌ها به لب آمد همه، جانی بفرستید مانند ترنجی‌ست دلم پر شده از خون از تیزی آن تیغ، نشانی بفرستید یا خود ز در آیید که انگشت ببرّیم یا طاقتی و صبر و توانی بفرستید یا پرده‌ی غیبت بدرانید به یک‌بار یا مژده‌ی آن را به جهانی بفرستید بر جان ستم شعله‌ای از خشم ببارید بر آتش غم، آب روانی بفرستید با خُلق نبی، روشنی ای زاده‌ی نرگس بر دیده‌ی خَلق نگرانی بفرستید انباشته از مال حرام است شکم‌ها بر سفره‌ی ما لقمه‌ی نانی بفرستید هر سو دل مظلوم شد از آه، لبالب تا وا رهد این تیر، کمانی بفرستید این نیست نمازی که خدا خواسته، از نو بر مأذنه‌ها بانگ اذانی بفرستید پرونده‌ی ما لایق امضای شما نیست بر نامه‌ی ما مُهر امانی بفرستید ✍️