داستان تروما
قسمت دوم:
وقتی سوزان بزرگ تر شده و این
آشیانه وابستگی را ترک کرده بود،
کنترل مادرش شدیدتر از قبل شده بود.
چندین بار در روز با او تماس می گرفت و اگر سوزان به موقع جوابش را نمی داد
احساس گناه را به جان دخترک می انداخت.😢
اغلب بدون اطلاع قبلی به خانه سوزان می رفت و این مسئله شدیداً سوزان را می آزرد. حتی انتظار داشت که سوزان به خاطر او تمام برنامه ها و کاروبارش رها کند. سوزان به خاطر همین رفتارهای مادرش به شدت
احساس ناامیدی می کرد...
این رفتارها خاطرات تلخ کودکی اش را زنده میکردند؛ زمانی که مادرش بدون اجازه وارد اتاقش میشد و دفتر خاطراتش را میخواند با این حال
سوزان لب به شکایت باز نمی کرد.
رفتار سوزان مطابق الگوی رفتاری مراقب دیگران بود و
همیشه سعی در راضی کردن مادرش داشت.
او برای دیگران نقش مادری صبور را بازی کرده و عشق بی حد و مرزش را نثار آنها میکرد رفتاری که هرگز از مادر خودش ندیده بود. جالب اینجاست که سوزان سفر درمانی خود را پس از
سال ها احساس ناامیدی در برقراری ارتباط با دیگران آغاز کرد.
او همیشه خودش را
سنگ صبوره دیگران
می دانست، یک مجسمه بی صدا برای جذب و خاموش کردن استرس و مشکلات اطرافیانش چیزی که من آن را
تخلیه عاطفی می نامم...
یکی از دوستانش مدام از صبر و حوصله او سوء استفاده کرده و هر بار که دچار مشکلی عاطفی می شد و از لحاظ روحی آشفته بود، سراغ او را می گرفت.
#داستانک
#تروما