🔴خرده‌نقدی به درشتگویی دخانچی! 🔺شیوه‌ی نظریه‌پردازی دخانچی شبیه زیگموند فروید است؛ کنار گذاشتن روش علمی و تکیه به تراوشات فکری. برای فروید، جرقه‌های ذهنی حکم قطعیات عینی را داشت. خیالبافی متهورانه، عنصر اصلی ساخت نظریات فروید بود از این رو او به تعبیرخواب علاقه‌ی خاصی داشت. زیگموند با پایه‌گذاری روان‌درمانی، بی‌ربط‌ها را باربط می‌کرد تا انسان منقطع از وحی را با مالیخولیا هیپنوتیزم کند. فروید برای انسانِ نشسته بر لبه‌ی هزاره‌ی دوم، حرف جدید داشت، نه حرف صحیح. شهوتِ ذهنِ تنوع‌طلب، بدیع بودن را به منیع بودن ترجیح می‌دهد. آنچه دخانچی از رابطه‌ی "قدرت" و "مادر" گفته، شبیه چیزی است که فروید به آن "عقده‌ی ادیپ" می‌گفت؛ سرخوردگی کودک در رقابت با والدِ همجنس برای تصاحب والدِ غیرهمجنس! پیامد این عقده‌های خیالی، تحکیم عقده‌گشایی جنسی در حاکمیت سیاسی غرب معاصر است. عقده‌ی شیعیانِ (به اصطلاح غالی) از برخورد خشن حاکمیت (پدر) با قربانی (مادر)، چیزی است که دخانچی سعی در ارتباط آن با شیوه‌ی حکمرانی سیاسی شیعه دارد. در این میزانسن ناشیانه، او عقده را جایگزین غیرت، شیعیان غالی را جایگزین باورِ جمهورِ شیعه و نیاز حاکمیت به "دیگری" را جایگزین واقعیت متقن تاریخی کرده است. 🔻ترکیب "میزانسن"، "میخ و پهلو"، "شیعیان غالی"، "روانپریشی" و "تحمیق"، صحنه‌آرائی بدیعی است که جای واقعیت منیع را گرفته. دخانچی با "اهریمن‌سازی" از "غالیان" (بخوانید خُرزوخان) برای معرفی مقصر توسعه‌نایافتگی، میخ خود را به پهلوی اندیشه فرو کرده و خود به آنچه منتقد است، متّصف شده. قرار دادن شرح سیاسی حدیث کسا در مقابل واقعه‌ی"میخ در پهلو"، تداعی‌کننده‌ی دوگانه‌ی اسلام رحمانی-اسلام طالبانی است که دخانچی اگرچه خود را سمت اسلام رحمانی نشان داده اما سلسله‌ی علما و قاطبه‌ی عامه‌ی شیعه را با خشونتی تکفیرگونه نواخته است. ✍ https://eitaa.com/joinchat/963837996C814ca55648