مجنون را دگر امروز حالت است کاسلام دین لیلی و دیگر ضلالت است فرهاد را از آن چه که ترش کند این را شکیب نیست گر آن را ملالت است عذرا که بخواند حدیث داند که آب دیدهٔ وامق رسالت است مطرب همین طریق غزل گو نگاه دار کاین ره که برگرفت به جایی است ای مدعی که می‌گذری بر کنار آب ما را که غرقه‌ایم ندانی چه حالت است زین در کجا رویم که ما را به خاک او واو را به ما که بریزد حوالت است گر سر قدم نمی‌کنمش پیش اهل سر بر نمی‌کنم که مقام خجالت است جز یاد دوست هر چه کنی عمر ضایع است جز سر هر چه بگویی بطالت است ما را دگر معامله با هیچکس نماند بیعی که بی حضور تو کردم اقالت است از هر جفات بوی وفایی همی‌ دهد در هر تعنتیت هزار استمالت است بشوی لوح از نقش غیر او علمی که ره به حق ننماید جهالت است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/144 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈