به مژگان سیَه کردی هزاران رِخنه در دینم بیا کز چَشمِ بیمارت هزاران دَرد برچینم مرا روزی مباد آن دَم که بی یادِ تو بنشینم جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکُش فریاد که کرد افسون و نیرنگش ملول از جانِ ز تابِ آتش دوری شدم غرقِ عرق چون گُل بیار ای بادِ شبگیری نسیمی زان عرقچینم جهانِ فانی و باقی فدایِ شاهد و ساقی که سلطانیِّ عالَم را طُفیلِ می‌بینم ،_حاکم_اوست حرامم باد اگر من جان به جایِ دوست بُگزینم صَباحَ الخیر زد بلبل، کجایی ساقیا؟ برخیز که غوغا می‌کند در سر خیالِ خوابِ دوشینم شبِ رحلت هم از بستر رَوَم در قصرِ حورُالعین اگر در وقتِ جان دادن تو باشی شمعِ بالینم حدیثِ آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد همانا بی‌غلط باشد، که داد تلقینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/868 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈