همه چشمیم تا برون آیی همه گوشیم تا چه فرمایی تو نه آن صورتی که بی رویت متصور شود شکیبایی من ز دست تو بکشم تا تو دستم به نیالایی گفته بودی قیامتم بینند این گروهی محب سودایی وین چنین روی که تو راست خود قیامت بود که بنمایی ما تماشاکنان کوته دست تو درخت بلندبالایی سر ما و آستان خدمت تو گر برانی و گر ببخشایی جان به شکرانه دادن از من گر به انصاف با میان آیی عقل باید که با صلابت نکند پنجه توانایی تو چه دانی که بر تو نگذشته‌ست شب هجران و روز تنهایی روشنت گردد این حدیث چو روز گر چو شبی بپیمایی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/185 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈