مرا می‌بینی و هر دَم زیادَت می‌کنی دَردَم تو را می‌بینم و میلم زیادَت می‌شود هر دَم ،_نمی‌دانم_چه_سر_داری به درمانم نمی‌کوشی، نمی‌دانی مگر دردم؟ نه راه است این که بُگذاری مرا بر خاک و بُگریزی گُذاری آر و بازم پرس تا خاکِ رَهَت گردم ندارم دستت از دامن، به جز در خاک و آن دَم هَم که بر خاکم روان گَردی بگیرد دامنت گَردم فرو رفت از غمِ دَمَم دَم می‌دهی تا کی؟ دَمار از من برآوردی نمی‌گویی برآوردم رُخَت می‌دیدم و جامی هلالی باز می‌خوردم کشیدم در بَرَت ناگاه و شد در تابْ گیسویت نهادم بر لبت لب را و جان و فِدا کردم تو خوش می‌باش با ، برو گو خصم جان می‌ده چو گرمی از تو می‌بینم، چه باک از خصمِ دَم سَردم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/908 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈