اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی چندم زمانی با تو بنشینم، دمی در روی تو خندم مدارم بیش ازین گریان، بیا، کت آرزومندم چو با خود خوش نمی‌باشم، بیا ، تا با تو خوش باشم چو مهر از خویش ببریدم، بیا، تا با تو پیوندم ،_نپرسی_حال_رنجوران بیا، زان پیش کز عالم بکلی رخت بربندم بیا کز روی تو شبی خون جگر خوردم میازار از من بی‌دل، که سر در پایت افکندم مرا خوش دار، چون خود را به فتراک تو بر بستم بیا، کز آرزوی تو دمی صد بار جان کندم ز وصل جان‌فزای تو به یک دیدار خرسندم وصالت، ای ز جان خوشتر، بیابم عاقبت روزی ولی ار زنده بگذارد فراقت روزکی چندم وطن گاه خود را به جز روی تو نگزینم تماشاگاه جسم و جان به جز روی تو نپسندم ز هستی هست بر پای بندی جمال خوب خود بنما، گشادی ده ازین بندم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1076 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈