به است آن یا زنخ یا سیب سیمین لب است آن یا شکر یا جان بتی دارم که چین ابروانش حکایت می‌کند بتخانه چین از آن ساعت که دیدم گوشوارش ز چشمانم بیفتاده‌ست پروین هر آن وقتی که دیدارش نبینم جهانم تیره باشد بر جهان بین به آرزومندم ولیکن سر بی دوست چون باشد به بالین از آب و چنین صورت که دیده‌ست تعالی خالق الانسان من طین غرور نیکوان باشد نه چندان جفا بر عاشقان باشد نه چندین من از مهری که دارم برنگردم تو را گر خاطر مهر است و گر کین نگارینا به چه حاجت مرا می‌کشد دست نگارین به دست دوستان بر کشته بودن ز دنیا رفتنی باشد به تمکین بکش تا عیب گیرانم نگویند نمی‌آید ملخ در چشم شاهین نظر کردن به دین مباد آن روز کاو برگردد از دین ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/227 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈