شب فراق نخواهم دواج دیبا را
که شب دراز بود
#خوابگاه تنها را
ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند
که احتمال نماندست
#ناشکیبا را
گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی
روا بود که ملامت کنی زلیخا را
چنین جوان که تویی برقعی فروآویز
و گر نه
#دل برود پیر پای برجا را
تو آن درخت
#گلی کاعتدال قامت تو
ببرد قیمت سرو بلندبالا را
دگر به هر چه تو گویی مخالفت نکنم
که بی تو عیش میسر نمیشود ما را
دو چشم باز نهاده نشستهام همه شب
چو فرقدین و نگه میکنم ثریا را
شبی و
#شمعی و جمعی چه
#خوش بود تا روز
نظر به روی تو کوری چشم اعدا را
من از تو پیش که
#نالم که در
#شریعت #عشق
معاف دوست بدارند قتل عمدا را
تو همچنان
#دل شهری به غمزهای ببری
که بندگان بنی سعد
#خوان یغما را
در این روش که تویی بر هزار چون
#سعدی
جفا و جور توانی ولی مکن یارا
#شب_فراق_نخواهم_دواج_دیبا_را #اشعار_عاشقانه_سعدی_شیرازی #اشعار_سعدی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
https://eitaa.com/s/love_island/200
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈