📚 درسهایی از نهج البلاغه شرح نامه۵۳/ جلسه پنجم حجت الاسلام محسن قنبریان فراز اخلاق رهبری (وَ اَشعِر قلبَک الرحمه للرعیه...و ابتلاکَ بِهم) ✔️ مقدمه • اسلام برای کلمه سرپرست سیاسی اجتماعی و زمامدار، بیشتر مفهوم "ولایت" را برگزیده است... • مفهوم ولایت(ولی-یلی)، چسبیدگی و پیوستگی دو چیز به هم است طوری که فاصله در بین نباشد. در اصطلاحش هم این معنای لغوی لحاظ شده است ولو در ادبیات فقهی ما کمتر بروز کرده است! • چسبیده به چه؟ و بدون فاصله با چی❓ ۱- با خدا: یعنی خواستش، خواست خدا باشد. فیلتر هوای نفس، منافع شخصی و خانوادگی و گروهی در اوامر الهی لحاظ نشود(مخالفاً لهواه مطیعاً لامر مولاه/ و...) ۲- با مولی علیهم(مردمش): از جنس آنها و در زندگی هم سطح آنها باشد، هم درد بلکه اصلا نرون عصبی و مغز دردیاب آنها باشد و...(من انفسهم/ عزیز علیه ما عنتم/ و...) - هردو در این فرمایش امام باقر(ع) از پیامبر(ص) جمع است: "امامت و زمامداری سزاوار نیست الا برای مردی که سه خصوصیت داشته باشد: ورعی(شدت تقوائی) که از محرمات بازش دارد [همان شماره۱] ، بردباری ای که از غضب بازش دارد [ذکر خاص قبل از عام است] و خوب ولایت کردن بر کسی که بر او ولایت داده شده، مثل یک پدر مهربان (حُسنُ الولایهِ علی مَن وُلِّیَ حتی یکونَ له کالوالدِ الرحیم)"(الکافی ج۱ص۴۰۷) - امام رضا(ع) هم درباره شماره۲ فرمود: "الامامُ الانیسُ الرفیقُ و الوالدُ الشفیقُ و الاَخُ الشقیقُ و الاُمُ البَرَّهُ بالولدِ الصغیر" امام، مونس مدارا کننده، پدر دلسوز، برادر دوقلو، مادر نیکوکار به طفل صغیر است.(الکافی ج۱ص۲۰۰) • ولایت سیاسی اجتماعی، جعل اعتباری است. عقلاء برای زندگی اجتماعی حاکمی، اعتبار می کنند، خداوند رئیس عقلاء خود چنین جعلی را اعتبار می کند. - ولایت تکوینی و باطنی، یک حقیقت است، محتاج جعل و اعتبار نیست. سعه وجودی ای است که مجرای علم و قدرت خداوند میشود. لذا نه غدیر برای نصبش می خواهد و نه سقیفه برای غصبش موثر است. بخلاف ولایت سیاسی که اعتباری است، جعل و اعلان می خواهد و غصب میشود... • فرق "اعتبار" با "دروغ" چیست❓ - اعتبار، دادن حد و تعریف چیزی به چیز دیگر است. وقتی به "آدم شجاع"، می گویی "شیر"! تعریف شیر را به شجاع داده ای. اما "بخاطر حقیقتی" بنام شجاعت است. اگر متکی به این حقیقت نباشد، دیگر اعتبار نیست، "دروغ" است. شیر گفتن به ترسو، دروغ است. ⬅️ ولایتِ جعلی و اعتباریِ اجتماعی سیاسی هم برای کسی درست است که ویژگی های حقیقی در او باشد(همان دو رکن گذشته). - پوسته فقهی-حقوقی روی این حقیقت می نشیند. اینکه مثلا چگونه کشف یا انتخاب شود؟ و... همه پوسته فقهی آن حقیقت و آن ذات ولایت است. مثل ملکیت، که "علاقه و نسبت خاصی باید با مال باشد" تا جعل و اعتبار ملکیت درباره فرد درست باشد؛ بعد پای قواعد حقوقی وسط می آید که انتقال صحیح ملک کدام است؟ و... - متاسفانه پرداختن به این گوهر و ذاتی که ملاک اصلی جعل ولایت است کمتر در فقه ما بروز یافته و به تفسیر و کلام و اخلاق منتقل شده، لذا آن پوسته حقوقی، تنها طرح شده و به ادبیات سلطنت و سلطه و حق تصرف و.‌.. تنزل کرده است. برخی متفکران انقلاب اسلامی به این مهم خوب توجه کرده اند.۱ ☑️ @m_ghanbarian