هدایت شده از 📚📖 مطالعه
| كتك مبارك 🤕 مرحوم پدرم بسيار اصرار داشت كه من محصل حوزه علميه و روحانى شوم ولى من مخالفت مى‌كردم، لذا براى ادامه تحصيل به دبيرستان رفتم. روزى به مدير مدرسه گزارش دادم كه چند نفر از همكلاسى‌هايم در مسير راه مدرسه، ديگران را اذيّت مى‌كنند، مدير هم آنها را تنبيه كرد. آنها متوجّه شدند و در تلافى با هم همفكر شدند و در مسير برگشت كتك مفصّلى به من زدند كه سر و صورتم 🤕 سياه شد و بى‌حال روى زمين افتادم و به سختى خود را به منزل رساندم. پدرم گفت: محسن چى شده‌؟ گفتم: هيچى، مى‌خواهم بروم و شوم! 😅 امروز بسيار خوشحال هستم كه در اين مسير قدم گذارده‌ام و خدا را شاكرم كه چگونه با حادثه‌اى مسير زندگيم را عوض كرد. ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────