فقط چهارچوب تعیین میکردم! ☝🏻😑
#مامان_صالحه
(مامان سه تا دختر ۷، ۴ و ۱.۵ ساله)
#قسمت_سوم
تابستان سال ۹۱ وقتی این خواستگار آمد، فقط ۱۷ ساله بود و سال اول حوزه را تمام کرده بودم.
با اصل ازدواج مشکلی نداشتم اما واقعاً هیچ وقت در تصورم نمیگنجید در این سن ازدواج کنم!😳
از آن طرف پدرم هم ایران نبودند و مادرم جلسات خواستگاری را با این خواستگارِ غریبهٔ طلبه و ساده، تند تند برگزار میکردند.
فقط ده جلسه خواستگاری با همین یک خواستگار، بدون حضور پدرم، برگزار کردند!🤯
هر چه به او میگفتم صبر کن، گوش نمیکرد.
کلا فشار از پایین زیاد بود و چانهزنی از بالا جواب نمیداد.😂
برای من خیلی سخت بود که بدون حضور پدر و رعایت شرایط، داریم طوری جلسات را جلو می بریم که دیگر جواب منفی دادن سخت شود.😣
مادرم همیشه میگفتند: من ۲۶ ساله بود که ازدواج کردم و خیلی دیر بود. نمیخواهم در مورد دخترم این اشتباه را بکنم!😵💫
برای همین فشار مضاعفی روی من بود.
مدام بحث میکردیم!🤦🏻♀
مادرم در مورد هر خواستگاری که میپسندید از من استدلال میخواست که چرا میخواهی نه بگویی!؟😅 و من باید دلیل و برهان میآوردم.
جلسهٔ یازدهم خواستگاری بود که پدرم برگشتند.😫
تازه بزرگان فامیل آمدند و یک خواستگاری رسمی شکل گرفت!!🤧
طوری هم بود که انگار جواب من مثبت است؛
ولی هیچ چیز از پریشانی من کم نمیکرد.🤕
آن روزها من درگیر فضای فکری عقیدتی سیاسی شده بودم.
انگار ایام انقلاب باشد!😅
بلند میشدم میرفتم لانهٔ جاسوسی خیابان مفتح، برای شرکت در جلسات شرح کتابهای شهید مطهری در بسیج دانشجویی!🤪
هفتهنامههای تند جریان انقلابی را میخواندم.😎
خیلی آرمانخواه شده بودم.
فضا هم انقلابی و سیاسی بود. سالهای بعد از ۸۸...
از یک طرف، برنامهٔ درسی کمالگرایانهام این بود که سطح سه تفسیر و فقه و فلسفه و... (!) را بگیرم و الگویم بانو امین بودند.😅
و از آن طرف برای خودم وظایف زن در خانه را به صورت حقوقی تعریف میکردم!🤦🏻♀
به جای اینکه نگاه اخلاقی و حقوقی همزمان به زندگی داشته باشم.😐
مثلاً دنبال مردی بودم که محدودم نکند و حق طلاق و تحصیل و انتخاب مسکن و خروج از کشور به من بدهد.😅
فقط هدف و چهارچوب تعیین میکردم.☝🏻
بدون اینکه به فضای واقعی و میدانی توجهی بکنم...
در همان مدت یک ماه خواستگاری، چند نفر از فامیل هم از من خواستگاری کردند!!!😳
کمکم حرف و حدیث سر خواستگاری ایشان شکل گرفت و صدای مخالفت بلند شد که این آدم به درد دختر شما نمیخورد. چون نازپرورده است و آخرش بدبخت میشود.😶🌫
راستش ما از لحاظ فکری و آرمانهای زندگی با هم تفاهم داشتیم.
ولی بقیهٔ چیزها نه...😮💨
آنها اصالتا از شهر و فرهنگ دیگری بودند و وضع اقتصادی ما خیلی بهتر بود.
حتی از ظاهرش هم خوشم نمیآمد!🥴
دوست داشتم پدرم مخالفت کنند تا کارم راحت شود.🥲
اما ایشان یک جلسه رفتند برای تحقیق و خیلی خوشحال برگشتند و گفتند: «خیلی پسرِ خوبیه!»😂
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif