«یک مشاورهٔ تخصصی» (مامان سه دختر ۷، ۴ و ۱.۵ ساله) به‌خاطر مشکلات زندگی و البته گره‌های عاطفی قدیمی خیلی راحت جلوی پدرم، مادرم و همسرم حرف از طلاق می‌زدم.😨 به خاطر خراب بودنِ حالِ روانم آن سال را مرخصی گرفتم. این مرخصی خیلی خوب و لازم بود و بعداً که دوستانم متوجه شدند به من آفرین گفتند که شجاعت به خرج دادم و مرخصی گرفتم.👌🏻 آن زمان همیشه علت مشکل را اشتباه تشخیص می‌دادم. فکر می‌کردم علت این ناراحتی‌ها این است که شوهرم را دوست ندارم. اما این‌طور نبود و واقعا در کنارش آرامش گرفته بودم.💞 تصورات غلطی هم داشتم. مثلاً فکر می‌کردم خانوادهٔ شوهرم و فرهنگ متفاوت آن‌ها باعث می‌شوند من از زندگی لذت نبرم.😑 به این فکر افتادم که کمکِ تخصصی بگیرم.👩🏻‍💼 آن زمان من در حوزهٔ علمیه واحد روانشناسی داشتم. استادمان واقعا باسواد و فرهیخته بودند. اما فقط کسانی را که مشکلشان خیلی جدی بود، به ایشان ارجاع می‌دادند. به مشاور معمولی حوزه مراجعه کردم و ایشان تشخیص دادند که بهتر است به خانم دکتر مراجعه کنم.✍🏻 خانم دکتر اطلاعات زندگی ما را پرسیدند و همان اول به من این اطمینان را دادند که من و همسرم، نیمهٔ مکمل هم هستیم و در مسیر رشد خیلی می‌توانیم به یک‌دیگر کمک کنیم. 🌱 این بیانِ ایشان به من آرامش داد.💆🏻‍♀ بعد هم تمرینی را برایم تجویز کردند:👌🏻 👈🏻اول: محسنات و معایب همسرم را بنویسم. 👈🏻دوم: اختلافات فرهنگی خودم و خانوادهٔ همسرم را نادیده بگیرم و اصلاً تصور کنم که همسرم خانواده‌ای ندارند... 👈🏻سوم: توصیهٔ جدی کردند که دنبال کردن علایقم را دوباره شروع کنم. انجام دادن تمرین‌ها را پرانگیزه شروع کردم. وقتی محاسن و معایب همسرم را نوشتم، دیدم که واقعاً خوبی‌هایش خیلی بیشتر است. بعد سعی کردم مدتی به خانوادهٔ همسرم و اختلافاتمان با آن‌ها، فکر نکنم. با توجه به اینکه آن‌ها تهران بودند و ما قم، و رفت‌وآمدمان کم بود، این کار واقعا عملی بود. البته بعد از مدتی که خلقیات ایشان دستم آمده بود و آن‌ها هم مرا شناختند، اوضاع خیلی بهتر شد. چون معمولاً اوایل ازدواج، دلخوری‌های ناشی از صحبت‌های پیش پا افتاده و فرهنگ متفاوت، بیشتر است. ولی با گذشت زمان، عروس، مادرشوهرش را می‌شناسد و مادرشوهر، عروسش را و زندگی روی روال می‌افتد. حتی زن و شوهر هم برای شناخت اخلاق یک‌دیگر زمان لازم دارند.⏰ در قدم سوم، شروع کردم به دنبال کردن علایقم. نقاشی کشیدن، کتاب خواندن، استخر رفتن و... که واقعاً در بهبود حالم خیلی تاثیر داشت.😍 حال روحی‌ام خیلی بهتر شد. ولی با این حال، مشکلات مالی‌مان جدی بود و من هم دختری نبودم که از این چیزها شکایت کنم و جلوی دیگران حرفش را بزنم. 💪🏻 الحمدلله زمستانِ اولین سال ازدواجمان، همسرم یک موتور خریدند.🏍 با همان موتور می‌رفتیم زیارت و در شهر می‌گشتیم و اغلب اوقات به ویتامینه‌های شهر قم می‌رفتیم تا آبمیوه بخوریم.🍹 همسرم دل به دلم می‌دادند تا غصه‌هایم را فراموش کنم❤️‍ و به زندگی مشترک عادت کنم.💖 با دوستانش هم آشنا شده بودیم و رفت‌و‌آمدمان روزبه‌روز زیادتر می‌شد. همسرانِ رفقای شوهرم برایم عین خواهر بودند.😘 معاشرت با آن‌ها، باعث می‌شد حال و هوایم عوض شود و دلگرم زندگی شوم. همسرم اهل درس بود و دلم نمی‌آمد به کاری غیر از درس وادارش کنم که وضع مالی‌مان بهتر شود. زن‌دایی‌ام گفته بود که سورهٔ ذاریات مشکلات مالی را حل می‌کند.✨ من هم هر روز صبح، بین الطلوعین‌ها سورهٔ ذاریات می‌خواندم. روز چهلم یا پنجاهم بود که پدرم برایم یک پراید مدل ۸۳ خریدند.😍🤩 خیلی امیدوار شدم. همه‌اش توی دلم می‌گفتم خدایا، یعنی وقتی من ده ساله بودم تو به فکرِ ماشینِ من بودی! خدایا شکرت.🥰🤲🏻 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif