«درددلی مادرانه با همسایه‌های آپارتمان نشین (۳)» (مامان زهرا ۵.۵ ساله، هدی ۳.۵ ساله، حیدر ۱.۵ ساله) من هم راستش مادر کم‌تحمل‌تری شده‌ام. نه برای بچه‌ها که کوچکند و درخواست‌ها و نیازهاشان زیاد است، فدای سرشان... به قول معروف چشمم کور و دندم نرم، مادرشان هستم دیگر...☺️ کم‌تحمل شده‌ام چون خاطر همسایه‌های عزیزم مکدر است و توان من در ساکت نگه داشتن سه کودک درون یک قوطی کم...😥 خلاصه کنم! ببخشید که تلاش‌های این مادر جوان و دست‌تنها برای آرام نگه داشتن ۳ کودک زیر ۶ سال، در ساعات عصر گاهی همیشه جواب نمی‌دهد و گاهی بلور نازک آرامش شما ترک‌دار می‌شود.🥲 این همه را هم که گفتم منّتی نبود، طلبی هم ندارم، فقط کمی مهربانی‌... آن هم نه برای خودم، برای این چند طفل معصوم،😓 نه برای همیشه، همین چند صباحی که آلونکی پیدا کنیم و بارمان را روی دوشمان بگذاریم و از این قوطی‌های مرتب و منظم شما برویم به کنجی که صدای بزرگ شدن این بچه‌ها به گوش هیچ‌کس نرسد...🥺 عرضی نیست. جز طلب حلالیت🤲🏻 و التماس دعا که زودتر مسکنی مناسب برایمان پیدا شود، و دعایی بدرقهٔ راهمان کنید بابت عاقبت‌به‌خیری فرزندانمان، که ان‌شاءالله توفیق داشته باشیم یک گوشه‌ای از این شهر کریمهٔ اهل‌بیت، در خلوتی بدون آن‌که سکوت خانهٔ کسی را بر هم بزنیم، بچه‌ها را دکتر مهندسشان کنیم و تحویلتان بدهیمشان.☺️ «و السلام علیکم و رحمه الله» پینوشت: یک مطلب هم کوتاه عرض کنم. چند بار از تنها برادرم یاد کردم که از من ۶ سال بزرگتر بود. ممنون می‌شوم منت بگذارید و فاتحه‌ای مهمانش کنید. ۳ سال پیش درست زمانی که فرزند سومش ۲ ماهه شد، شاید چند روز بعد از آخرین باری که همسایهٔ پایینی برای صدمین بار جلوی در خانه‌شان داد و بیداد راه انداخت که چرا پسرهای ۳ ساله و ۶ ساله‌ات بالای سر مایی که خودمان داریم پیر می‌شویم و هنوز بچه نداریم می‌دوند، سفر کرد که به آن‌جایی که روزی مقصد همه ماست.😓 نمی‌دانم... شاید بعد از آن اتفاق، همسایه‌شان در خانه‌ای که دیگر سکوتش با صدای پای بچه‌های برادرم به هم نخورد، به این فکر می‌کند که زندگی ارزش نامهربانی نداشت...😭 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif