*در میانِ نوجوان‌ها* من امروز برنامه‌ام رو با پخش فیلم برگزار کردم و بحمدلله خیلی مفید بود. فقط بنده هیچ اشاره‌ای به فیلم و موضوع اون نکردم(مثلا من نمی‌دونم اصلا فیلمی بوده چون دیر رسیدم!) فیلم ابتدا پخش شده بود و بعد از اون من با این سوال طرح بحث کردم و از بچه‌ها خواستم یک برگه آماده کنند و سه ستون بکشند. ستون اول، منِ ایده‌آل چه شکلیه/ ستون دوم، من متنفرم از.../ ستون سوم، من عاشقِ و در عرض صفحه بازه‌های زمانی ده سال، بیست سال و سی سال نوشته بشه. یعنی منِ ایده‌آلِ ده سال دیگه چه شکلی است، از چه چیزایی ممکنه بدش بیاد یا خوشش بیاد و ... بعد گفتم یک آدم بِکشند و اطراف وی دوایر متحد المرکز ترسیم کنند. دایره‌ی اول من و خودم، دایره‌ی دوم من و مادرم یا خواهرم یا دوستم، دایره‌ی سوم من و ... و الی آخر. براساس ارتباط و علاقه‌شان نوشته شود (این دایره‌ها خیلی دردناک بود چون والدین دایره پنج و شش هم نبودند). خیلی چیزهای جالبی نوشته بودند. چند نفر خواندند و خیلی دید خوبی بهم داد. چون تشویق و واکنش بچه‌ها رو به‌همراه داشت. این کار رو عمدا انجام دادم چون تصورم این بود باور ما در مورد بچه‌ها واقعی نیست چون اونها تمایلات واقعی شون رو بروز نمی‌دن چون رسانه اونها رو اینجوری بار آورده و نمایش هست پس شاید کمی بشه وارد دنیاشون شد. چند نکته و تجربه بعنوان جمع‌بندی ام رو میگم شاید مفید باشه. فیلم باعث شده بود مسخره‌بازی هاشون کم بشه و جدی بشینند پای بحث. ما خودمون هم دبیرستانی بودیم و اصلا دنبال این بودیم که الکی ریز ریز بخندیم. فیلم باعث بهت بود، عده‌ای انکار کردند، تعدادی هم کلا باور نکردند. خیلی برام مهم بود چه طور شروع کنم. اول خودم رو معرفی کردم بعد یک خاطره از آیت‌الله فاطمی‌نیا تعریف کردم. ماجرای مباحثه شون با شیطان رو مبنای شروع بحث قرار دادم و از این طریق بحث گمراهی در جدل و نزاع رو پیش کشیدم و اینکه چه چیزهایی آدم رو از مسیر و هدفش دور می‌کنه. مثل رسانه که کارش اشتغال ذهن هست و اینجوری بی‌اعتبار بودن رسانه رو مطرح کردم. بعد چند نفر بحث حجاب اجباری و... رو پیش کشیدند و من هم بدون اشاره مستقیم به حجاب، از انقلاب جنسی در غرب حرف زدم و اینکه این مسیر مختص ما نبوده و نیست و کل دنیا تجربه‌اش کرده و نتیجه‌اش این وضعيت غرب هست و چند نمونه از منابع کتب تخصصی مون رو براشون بیان کردم. چند نفر بحث اختلاس و فساد و بی‌کفایتی برخی مسئولین و آقازاده‌ها رو پیش کشیدند و من چون ابتدای بحث دوایر رو گفته بودم همون رو پیش کشیدم و اینکه هر فرد مسئول اصلاح خودش هست و بدی بَدان دلیل بر خطای ما نیست و اینکه نقد به افراد دلیل دشمنی با حکم خدا نیست. آخراش هم بحث دشمنی با حکم خدا و ... شد. و مکرر چند نفر بحث رو منحرف می‌کردند که من در مورد این حرف زدم که، خطای منِچادری نباید به حساب دین گذاشته بشه و اگر من ناتوانم در بیان حقانیت دین، شما بیایید کمک ما. ما چه کنیم که فردا شرمنده شما نشویم و شما نگویید به خاطر بی تقوایی امثال من، شما از دامن اهل بیت جدا شدید و بخاطر مشغله‌های ریز و درشت ما، شما درد کشیدید و مَحرمی نبود که به او بگویید و هی گفتم و گفتم. رفیق شدیم، آخرش هم گریه‌زاری شد. قطعا سخنرانی ما موجب تغییر رفتار در بچه‌ها نمیشه اما منجر به تغییر در رفتار من و شما خواهد شد. ما به آنها و ایده‌آل هاشون نزدیکتر می‌شیم. بچه‌ها خیلی تنها بودند، بعد مراسم خیلی‌هاشون گفتند تا به حال با پدرهاشون درد و دل نکردند. خیلی عجیب بود برام دوست هاشون براشون خیلی مهمتر از خانواده بود. مفهوم خانواده براشون بی‌معنی بود. خوانندگی و مدلینگ شغل محبوب شون بود. یکی که مدلینگ رو نوشته بود، وقتی ازش پرسیدم خوب چطور می‌خوای به هدفت برسی و بعد در مورد چالش‌ها و جذابیت‌های کارش پرسیدم، همونجا دچار استیصال شد. مثلا گفتم می‌دونی مدل‌ها در جهان چطور می‌میرند؟ بعد پرسیدم حالا مدل شدن چی بشی راضی میشی؟ جوابی نداشت چون فقط می‌خواست دیده بشه... @madaranemeidan