تلاش با وجود سختی ها برای یاری دین خدا چند روزی بود پیام مشارکت در تهیه افطاری ساده رو تو گروه میدیدم و متاسفانه توفیق نداشتم که برم کمک، هرچقدر هم میگفتیم که شماره حساب بزارین تا ما که نمیتونیم بیایم، حداقل مالی کمک کنیم.... اما از شماره کارت خبری نبود، دوستان دست بکار شده بودن و خدا اونها رو به هم متصل کرده بود شده بودن رود های کوچکی که جریان ها رو میساختن و میرفتن که بشن یه رودخونه زلال تا دیگران رو هم به فیض برسونن... شده بودند سیمرغ و از هرطرف سالکی در مسیر بهشون می پیوست... همینکه نیت کرده بودند تا افطاری آماده کنند، اسباب یکی یکی جور میشد. یکی سبزی که خریده بود میاورد، یکی پنیر که تو یخچال داشت و... برکت پشت برکت... مواد اولیه از تعداد ساندویچ های در نظر گرفته شده هم بیشتر بود و روز های بعد هم بساط آماده کردن افطاری جور بود... اما اینها فقط مشاهدات من تو گروه بود و هیییچ کاری جز خوندن پیامها نمیتونستم انجام بدم، درخواست برای گذاشتن شماره کارت و کمک مالی هم بی نتیجه بود... تو گروه پیام های هماهنگی برنامه رو دیدم بلافاصله پیام گذاشتم که منم میام ان شاء الله و آدرس گرفتم! قبل از اینکه توفیق ازم گرفته بشه اسنپ گرفتم و به سمت منزلی که قرار بود افطاری ها رو اماده کنیم، حرکت کردم. ساندویچ ها آماده شد و رفتیم برای توزیع، من فقط نظاره گر بودم! میدیدم که دوستانم با وجود بچه کوچیک و دهان روزه چطور دارن تلاش میکنن برای یاری دین خدا... کاش من هم مثل اونها بودم 😭 @madaranemeidan