چرا نمیتونم هرکاری دوست دارم انجام بدم؟! برای پنج شنبه، روز قبل قدس از چند روز پیش تر خانومای مادرانه‌ای خوش فکر و پای کار داشتن برنامه افطاری تدارک میدیدن... همراه با واحد کودک و تبیین برا بیزاری از رژیم کودک کش اسرائیل همراه ساندویچ فلافل و چایی توی دو تا فضای سبز شهر توی گروه گفته بودن که چون کار زیاده، کمک یدی میخوان... منم رفتم! البته با نیم ساعت تاخیر وقتی رفتم یه صحنه دیدم که شاید اصلا فکرشم نمیکردم حدود۲۰تا۳۰ تا خانم که البته خانم باردار خانم بچه بغل خانم همراه بچه های کوچولوی دست وپا گیر که تو خونه بخوای مهمون داشته باشی بهشون میگی برو از دور و برم کار دارم ولی اونجا همراه ماماناشون بودن و با صبر و مهربونی ماماناشون همراه و کمک کار بودن... دخترهای نوجوون .... همگی داشتند ساندویچ درست میکردن هر کسی یه گوشه کار رو گرفته بود یکی فلافل میذاشت روی نون یکی خیار شور و کاهو... یه نفر نایلون ساندویچ باز میکرد... بچه ها هم رزق های معنوی همراه ساندویچ ها رو پانچ میکردن با روبان وصل ساندویچ ها میکردن... من یه کم که نگاه کردم فکر کردم چه دیر اومدم دیگه کاری برام نیست ولی خب یه کارایی اون وسط پیدا شد مثل شستن مجدد کاهو و... رفتم کنار یه مادر مهربون نشستم تا ساندویچ هایی که اماده میکنه بذارم تو نایلون... همه یه شور و حال خوبی داشتن، زبون روزه اون حجم از کار انگار اصلا به چشمشون نمی اومد! خانم کنارم گفت یاد روزهای جنگ افتادم و شروع کرد یه تیکه از شعرهای حماسی اون زمان رو خوند... یه خانم دیگه م کنارم بود گفت: من براتون شعر میخونم همراهی م کنید. معلوم بود با دلش میخونه یه جاهاییش دلم میلرزید بعد فهمیدم خواهر شهید بودن... حدود ۶۰۰تا ساندویچ اماده شده بود ومن باید قبل از اذان به افطاری برای خانواده م میرسیدم. دلم رو پیش مادرانه ای ها گذاشتم و رفتم پیش خانواده... بعضی وقتا با خودم فکر میکنم چراااااا نمیتونم کارهایی که دوست دارم رو انجام بدم؟!! باز با خودم میگم رشد هر کسی توی مبارزه با هوای نفسشه! ☺️بعد تو افقِ خودم محو میشم 😬 @madaranemeidan