🏴 امام در میدان جنگ / ۵
شمر بن ذی الجوشن و سنان بن انس به طرف حسین آمدند و او در آخرین رمقهایش بود و از تشنگی زبانش را در دهان میچرخاند. شمر با پای خود بر سینه امام زد و گفت:
ای فرزند ابوتراب! مگر تو نمیگویی پدرت بر سر حوض پیامبر، دوستانش را سیراب میکند؟ صبر کن تا از دست او آب بنوشی. سپس به سنان گفت: سرش را از پشت ببر. سنان گفت: من این کار را نمیکنم چون جدّش محمد(ص) طرف انتقام من خواهد شد. شمر از دست او عصبانی شد و خود بر سینه حسین(ع) نشست و محاسن امام را گرفت و خواست او را بکشد که حسین(ع) خندید و فرمود:
«آیا تو میخواهی مرا بکشی؟ نمیدانی من کیستم؟» گفت: به خوبی میشناسمت. مادرت فاطمه(س)، پدرت علی مرتضی(ع)، پدر بزرگت محمد مصطفی(ص) و منتقم تو خدای بزرگ مرتبه است. تو را میکشم و باکی ندارم. آنگاه دوازده ضربه شمشمیر بر آن حضرت زد و سپس سر امام را جدا کرد. پس از آن اسود بن حنظله پیش آمد و شمشیر آن حضرت را برداشت و جعونه حضرمی پیراهنش را برداشت و پوشید و پیس شد و موهایش ریخت.
📚منبع
ترجمه مقتل خوارزمی، مصطفی صادقی، ص ۱۶۸
#حضرت_امام_حسین_ع
#مصائب_اباعبدالله_ع
#روز_عاشورا_وداع
#مداحی_عالمانه
لینک کانال در ایتا:
eitaa.com/maddahiaalemane
لینک کانال در تلگرام:
t.me/maddahialemane
آدرس مطلب در سایت مقتل:
B2n.ir/s08800