🔰قسمت صد و سی و چهارم🔰 🔹شخصی که از همان کودکی پاک بود می‌گفت من در منطقه لاریجان از ییلاقِ خودم به ییلاقی دیگر رفتم که هوا تاریک شد. ❓وحشت کردم که چه کار کنم و کدام راه را باید بروم؟ 🔅ناگهان صدایِ ملکی را شنیدم که گفت: "فلانی بیا". من طبق این صدا می‌فهمیدم از کدام طرف بروم. ↙️صدا از هر طرفی می‌آمد، به همان طرف می‌رفتم. ↙️ هر بار متحیر می‌شدم، همان صدا می‌گفت بیا و کم کم مرا به ییلاقم رساند. ✅ این ندا، هاتف آسمانی است که بعضی‌ها راحت می شنوند. البته این هاتفِ در حدّ اولیّه هست، هاتف‌های نهانی هم هست؛ 🔸 کسی می‌گفت در خیابان راه می‌رفتم، صدایی از درونم آمد: "دلبر در بر دل است و تو غافلی"، خدا پیشِ تو هست و تو غفلت می‌کنی. 🔅 می‌گفت چنان دگرگونم کرد که حدّ نداشت. ما هم هاتف داریم اما خیلی خفیف. ▫️ما هم همیشه صدای ملک را به شکل القایِ خیر می شنویم ؛ وقتی ملک به انسان القای خیری می‌کند، یک دفعه به ذهن انسان می‌رسد: این کار را بکن. 🔻ما هم القاء ملکی و هم القاءات شیطانی داریم 🔻این القائات صداست و کسی اهلش بشود و بحث های فلسفی و عرفانی را بخواند، می‌فهمد اینها صدا است و در جان انسان، شنونده‌ای وجود دارد. آن شنونده، گوش جان است. https://eitaa.com/joinchat/1103298577C35a67e59ab