#طینت_پاک
🔰قسمت صد و هشتاد و ششم🔰
🔹برادرهای حضرت یوسف او را ته چاه انداختند و سالیان سال از پدر دورش کردند.
❓عملاً هر کس باشد چه میکند؟
حداقلش این است که بگوید:
❓چرا شما با من این رفتار را کردید؟
1️⃣برادران مرحلۀ اوّل متوجّه نشدند.
2️⃣مرحلۀ دوّم حضرت یوسف گفت:
❓شما با یوسف چه کردید ؟
آن ها گفتند ما بد کردیم.
حضرت میگویند:
🔅"یغفر الله لکم و هو ارحم الراحمین".
خدا می بخشد و او ارحم الرّاحمین است.
بعد از اینکه حضرت یعقوب آمد، به پدر می گوید:
«بعد از اینکه شیطان بین من و برادرها جدایی انداخت»
✅ از جریان خصومت برادران تعبیر میکند به این که شیطان بین ما جدایی انداخت.
❌این ادبیات نشان میدهد در این دل، اصلاً کینه نیست.
🔹به یکی از عالمان ربّانی گفتند:
فلان عالم در مورد شما یک تنقیصی کرده است.
گفت اگر دلم را بگردید⬇️
❌ ذرّهای نسبت به ایشان کدورت ندارم.
❓چرا؟
چون کدورت یعنی غبار.
🔹میرزا جواد ملکی از استادش ملا حسین قلی همدانی دستور گرفته بود.
❗️هر چه انجام می داد، به جایی نمی رسید.
آمد خدمت استاد که نمی شود!
ملا حسین قلی همدانی گفت:
❗️مشکل شما این است که با پسر عموهایت بد هستی و این، گوشۀ دلت و زنگارِ دل شما ست.
❌نمی گذارد به جایی برسی.
می گویند بعد از آن هر وقت پسرعموها میآمدند مسجد،
✅ کفششان را درست می کرد، تا راه برایشان باز شود.
✅ بعد از مدتی دیدند
راه باز شد.
#استاد_یزدان_پناه
#لغت_موران
جلسه بیست و هفتم
https://eitaa.com/joinchat/1103298577C35a67e59ab